پارت2
#پارت2
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
با تردید گفت:
+ بعله ارسلان خان میدونم!
_ پس بشین
کارتارو پخش کردم و قبل از اینکه بخواد برداره گفتم:
_ صبر کن!
بشکنی زدم که جمشید گفت:
+ جانم اقا؟!
_ جمشید یه کاغذو خودکار بیار حرفایی که اکبر زد بنویسه و امضا کنه
+ چشم
جمشید کاغذو خودکاری به اکبر داد و اکبرم با دستای لرزون شروع به نوشتن حرفاش کرد
کاغذو از زیر دستش کشیدم و نگاهی بهش انداختم ، اثر انگشت و امضایی که پای برگه زده بود مدرک محکمی بود برام
کاغذو تا کردم و داخل جیبم گذاشتم
_ خب بردار کارتتو
اکبر کارتاشو برداشت و بازی شروع شد.....
بعد از کمی بازی کردن ، پوزخندی به اکبر زدم و گفتم:
_ گفتی دخترت چند سالش بود؟!
اکبر دستی به پیشونیش کشید و گفت:
+ بچه اس
۱۵سالشه آقا
سری تکون دادم و گفتم:
_ خوب خوبه
تک خنده ای کردم و برگ برندمو زدم زمین که بازی تموم شد
اکبر مات و مبهوت به کارتا خیره شده بود و جیکم نمیزد
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
با تردید گفت:
+ بعله ارسلان خان میدونم!
_ پس بشین
کارتارو پخش کردم و قبل از اینکه بخواد برداره گفتم:
_ صبر کن!
بشکنی زدم که جمشید گفت:
+ جانم اقا؟!
_ جمشید یه کاغذو خودکار بیار حرفایی که اکبر زد بنویسه و امضا کنه
+ چشم
جمشید کاغذو خودکاری به اکبر داد و اکبرم با دستای لرزون شروع به نوشتن حرفاش کرد
کاغذو از زیر دستش کشیدم و نگاهی بهش انداختم ، اثر انگشت و امضایی که پای برگه زده بود مدرک محکمی بود برام
کاغذو تا کردم و داخل جیبم گذاشتم
_ خب بردار کارتتو
اکبر کارتاشو برداشت و بازی شروع شد.....
بعد از کمی بازی کردن ، پوزخندی به اکبر زدم و گفتم:
_ گفتی دخترت چند سالش بود؟!
اکبر دستی به پیشونیش کشید و گفت:
+ بچه اس
۱۵سالشه آقا
سری تکون دادم و گفتم:
_ خوب خوبه
تک خنده ای کردم و برگ برندمو زدم زمین که بازی تموم شد
اکبر مات و مبهوت به کارتا خیره شده بود و جیکم نمیزد
۱.۰k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.