پارت 36
میشه بریم خونه، آخه بوی اینجا داره اذیتم میکنه.
لبخندی بهش زدم و گفتم:
جیمین :چرا که نه، من االن میرم از دکتر میپرسم ببینم میتونی مرخص شی
تا برم برگه مرخصیت رو بگیرم.
بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم و رفتم در اتاق دکتر رو زدم و با بفرمایید
وارد شدم. دکتر از پشت میز بلند شد و گفت:
- سلام آقای پارک، بفرمایید.
جیمین:نه ممنون فقط یه سوال داشتم.
دکتر گفت:
- بفرمایید؟
جیمین:میتونم ت رو ببرم؟ آخه میگه از اینجا و بوش خوشش نمیاد.
دکتر دستی به روپوشش کشید و گفت:
- بله حتما. البته کیه که از بیمارستان خوشش بیاد ولی قبلش یه نکته
جیمین: بفرمایید
دکتر به مبل اشاره کرد که بدون حرفی نشستم. دکتر هم نشست و گفت:
- خب باید بگم که ایشون طبق بررسیهای من فراموشیشون تا یک
ماهی طول میکشه و این که من یه سری دارو براشون مینویسم و حتما
باید مصرف کنن. و این که این داروها میتون تو بهبودی زودترشون تأثیر
بزاره.
با تشکر گفتم:
جیمین : خیلی ممنون.
- وظیفهست.
جیمین:نفرمایید.( احساس میکنم فیلم ایرانی شد😅)
دکتر با کاغذ و خودکار شروع کردن به نوشتن و همونطور که مینوشت
گفت:
- البته این که ایشون رو به جاهای سابق که رفتین و خاطره دارین ببرین
که باعث یادآوری میشه.
چشمی زیر لب گفتم که برگه داروها رو به طرفم گرفت، گرفتمش. یه برگه دیگه هم از گوشه میز بیرون اورد گرفت سمتم این هم برگه ترخیصشون.
برگه رو گرفتم و با تشکری از اتاق بیرون رفتم. به سمت پذیرش رفتم و
هزینه بیمارستان رو پرداخت کردم و رفتم سمت داروخانه. داروها رو
گرفتم و پرداخت کردم و به سمت اتاق ت رفتم.
وارد که شدم دیدم با کمک پرستار لباسش رو میپوشید.
جیمین :آمادهست؟
پرستار سری تکون داد و با اجازهای گفت و بیرون رفت. رفتم نزدیکش و
دستش رو گرفتم. با هم از بیمارستان بیرون زدیم. سوار که شدیم ماشین
رو روشن کردم و راه افتادیم. دوست نداشتم برم اون خونه کذایی پس
حرکت کردم سمت خونه بابا. خودم براش توضیح میدادم قضیه رو بابا
راضی میشد. دستم رو جلو بردم و ظبط رو روشن کردم که آهنگ
پخش شد. دقیقا آهنگی که حالم رو میگفت
اهنگ تموم شد رسیدیم
نگهبان در عمارت باز کرد وارد حیاط شدیم روکردم به ت که خیره به جلو بود و گفتم:
جیمین : میخوای کمکت کنم پیاده شی؟
بدون اینکه برگرده سمتم گفت:
ت : نه خودم میرم، فقط یه سوال.
جیمین : بپرس.
ت : اینجا کجاست؟
با مکث کوتاه گفتم:
جیمین :خب اینجا خونه پدرمه و ما یه مدت اینجا میمونیم، چون من میرم
سرکار و تو تنها میمونی. ولی اینجا اجوما هست و دخترش
که تازه اومده.
ت
گیجی خیلی بده، نه؟ روی هوا معلق بودن چی؟ این فراموشی من مثل معلق بودن تو هواست
شرط هر دو پارت 25 تا لایک
20 تا کامنت
همین دیگه
لبخندی بهش زدم و گفتم:
جیمین :چرا که نه، من االن میرم از دکتر میپرسم ببینم میتونی مرخص شی
تا برم برگه مرخصیت رو بگیرم.
بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم و رفتم در اتاق دکتر رو زدم و با بفرمایید
وارد شدم. دکتر از پشت میز بلند شد و گفت:
- سلام آقای پارک، بفرمایید.
جیمین:نه ممنون فقط یه سوال داشتم.
دکتر گفت:
- بفرمایید؟
جیمین:میتونم ت رو ببرم؟ آخه میگه از اینجا و بوش خوشش نمیاد.
دکتر دستی به روپوشش کشید و گفت:
- بله حتما. البته کیه که از بیمارستان خوشش بیاد ولی قبلش یه نکته
جیمین: بفرمایید
دکتر به مبل اشاره کرد که بدون حرفی نشستم. دکتر هم نشست و گفت:
- خب باید بگم که ایشون طبق بررسیهای من فراموشیشون تا یک
ماهی طول میکشه و این که من یه سری دارو براشون مینویسم و حتما
باید مصرف کنن. و این که این داروها میتون تو بهبودی زودترشون تأثیر
بزاره.
با تشکر گفتم:
جیمین : خیلی ممنون.
- وظیفهست.
جیمین:نفرمایید.( احساس میکنم فیلم ایرانی شد😅)
دکتر با کاغذ و خودکار شروع کردن به نوشتن و همونطور که مینوشت
گفت:
- البته این که ایشون رو به جاهای سابق که رفتین و خاطره دارین ببرین
که باعث یادآوری میشه.
چشمی زیر لب گفتم که برگه داروها رو به طرفم گرفت، گرفتمش. یه برگه دیگه هم از گوشه میز بیرون اورد گرفت سمتم این هم برگه ترخیصشون.
برگه رو گرفتم و با تشکری از اتاق بیرون رفتم. به سمت پذیرش رفتم و
هزینه بیمارستان رو پرداخت کردم و رفتم سمت داروخانه. داروها رو
گرفتم و پرداخت کردم و به سمت اتاق ت رفتم.
وارد که شدم دیدم با کمک پرستار لباسش رو میپوشید.
جیمین :آمادهست؟
پرستار سری تکون داد و با اجازهای گفت و بیرون رفت. رفتم نزدیکش و
دستش رو گرفتم. با هم از بیمارستان بیرون زدیم. سوار که شدیم ماشین
رو روشن کردم و راه افتادیم. دوست نداشتم برم اون خونه کذایی پس
حرکت کردم سمت خونه بابا. خودم براش توضیح میدادم قضیه رو بابا
راضی میشد. دستم رو جلو بردم و ظبط رو روشن کردم که آهنگ
پخش شد. دقیقا آهنگی که حالم رو میگفت
اهنگ تموم شد رسیدیم
نگهبان در عمارت باز کرد وارد حیاط شدیم روکردم به ت که خیره به جلو بود و گفتم:
جیمین : میخوای کمکت کنم پیاده شی؟
بدون اینکه برگرده سمتم گفت:
ت : نه خودم میرم، فقط یه سوال.
جیمین : بپرس.
ت : اینجا کجاست؟
با مکث کوتاه گفتم:
جیمین :خب اینجا خونه پدرمه و ما یه مدت اینجا میمونیم، چون من میرم
سرکار و تو تنها میمونی. ولی اینجا اجوما هست و دخترش
که تازه اومده.
ت
گیجی خیلی بده، نه؟ روی هوا معلق بودن چی؟ این فراموشی من مثل معلق بودن تو هواست
شرط هر دو پارت 25 تا لایک
20 تا کامنت
همین دیگه
۱۰.۷k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.