یه قهوه ای تلخ ☕ پارت (۲)☆☆☆☆☆
زنگ در صدا خرد رفتم در را باز کنم وقتی در را باز کردم دیدم تهیونگ هست از تعجب ماتم برده بود
تهیونگ: سلام اجازه هست بیام داخل
آ/ت : بله
آمد داخل ازش پرسیدم گرسنه ای
تهیونگ: آره هستم
آ/ت : رفتم غذا درست کنم ندل درست کردم
میز چیدم ندل ها را گذاشتم
آ/ت: خب نمیخای بگی برای چی آمدی
تهیونگ:داشتم ندل میخردم ازم سوال پرسید
(داخل زهنش) نمیتونم که بهش یه راست عاشقش شدم
تهیونگ: آ/ت من.م.من میخام باهم دوست باشیم
صبر کن این چی بود بهش گفتم( داخل
زهنش)
آ/ت: چه.چی ب.باهم دوست باشیم
تهیونگ: آ.آره
آ/ت : خب باشه پس بیا اول باهم آشنا شیم
تهیونگ: باشه خب رنک مرده علاقت چیه
آ/ت: بنفش و سیاه رنگ مرده علاقه تو چیه
تهیونگ: آبی و سیاه
آ/ت: خب نوبت منه ازت سوال بپرسم
چه غذای را دوست داری
تهیونگ: کیمچی
آ/ت: منم کیمیچی دوست دارم
تهیونگ: چه جالب خب حالا نوبت منه
(بعد از یه ساعت سوال پرسیدن )
تهیونگ: من دیگه برم بای
آ/ت: تا دم در همراهیش کردم بای
تهیونگ: بای
از زبان آ/ت
در را بستم رفتم داخل اتاقم لباس خانم را پوشیدم و تو فکر رفتم من همیشه فکر می کردم مردای پولدار خسیص و همیشه پز میدن ولی تهیونگ اینجوری نبود بعد گرفتم خوابیدم
(زمان حال)
و این جوری بود که من و تهیونگ با هم آشنا شدیم
ریس: آ/ت یه نفر آمده دیدنت
آ/ت روم کردم اونور دیدم اون......
خب بچه ها اینم ازین پارت ۲ امید وارم لذت برده باشید برای قسمت بعد ۱۳ تا لایک ۱۰ تا کامنت بای بچه ها♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
تهیونگ: سلام اجازه هست بیام داخل
آ/ت : بله
آمد داخل ازش پرسیدم گرسنه ای
تهیونگ: آره هستم
آ/ت : رفتم غذا درست کنم ندل درست کردم
میز چیدم ندل ها را گذاشتم
آ/ت: خب نمیخای بگی برای چی آمدی
تهیونگ:داشتم ندل میخردم ازم سوال پرسید
(داخل زهنش) نمیتونم که بهش یه راست عاشقش شدم
تهیونگ: آ/ت من.م.من میخام باهم دوست باشیم
صبر کن این چی بود بهش گفتم( داخل
زهنش)
آ/ت: چه.چی ب.باهم دوست باشیم
تهیونگ: آ.آره
آ/ت : خب باشه پس بیا اول باهم آشنا شیم
تهیونگ: باشه خب رنک مرده علاقت چیه
آ/ت: بنفش و سیاه رنگ مرده علاقه تو چیه
تهیونگ: آبی و سیاه
آ/ت: خب نوبت منه ازت سوال بپرسم
چه غذای را دوست داری
تهیونگ: کیمچی
آ/ت: منم کیمیچی دوست دارم
تهیونگ: چه جالب خب حالا نوبت منه
(بعد از یه ساعت سوال پرسیدن )
تهیونگ: من دیگه برم بای
آ/ت: تا دم در همراهیش کردم بای
تهیونگ: بای
از زبان آ/ت
در را بستم رفتم داخل اتاقم لباس خانم را پوشیدم و تو فکر رفتم من همیشه فکر می کردم مردای پولدار خسیص و همیشه پز میدن ولی تهیونگ اینجوری نبود بعد گرفتم خوابیدم
(زمان حال)
و این جوری بود که من و تهیونگ با هم آشنا شدیم
ریس: آ/ت یه نفر آمده دیدنت
آ/ت روم کردم اونور دیدم اون......
خب بچه ها اینم ازین پارت ۲ امید وارم لذت برده باشید برای قسمت بعد ۱۳ تا لایک ۱۰ تا کامنت بای بچه ها♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
۳.۶k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.