پارت ۳
پارت ۳
نفس و الکس ماسک مشکی زدن چون شناسایی شون نکنن رفتن وسته جمعیت که ارسلان از دوربین یکی از تک تیر اندازا رو دید و از ایرپات به الکس زنگ زد
ارسلان: الکس بالا تپه سمت چپ یه مهمون داریم
الکس : دیدیم
نفس از در مخفی پشتی به کمپانی وارد شد که یه پسر و دختر مشکی پوش جلوش زاهر شدن
دختره : به به انگار یه دختر کوچولو می خواد تو کار ما دخالت کنه
نفس : هه چقدر صدای وز وز میاد
پسره : به ادب هم که هستی میخوای ادب شی اما به روشه من
دختره : موافقم تا این کمپانی دود شه بره رو هوا بیکارم
نفس : اما من کار دارم
یهو اعضا با محافضا وارد شدن
نامجون : اینجا چخبره
پسره : امروز شما و این کمپانی میرید اون دنیا
نفس : هه تا من اینجام از این خبرا نیست
یهو الکس هم آمد
نفس هم از این فرست استفاده کرد یه گلوله تو دل دختره خالی کرد پسره هم یه گلوله زد که نفس جا خالی داد و یه خراش کوچیک رو پیشونیش جا گذاشت و دیگه با اعضا و نفس ، الکس رفتن بالا پشته بون
نفس: الکس اعضا رو ببر بیرون من میام
الکس : باشه ..... بامن بیاین
نفس از پله رفت بالا تو اتاق پی دی نیم پرونده های مهم رو برداشت و رفت
آمد بره که دید در بسته شده و نمی تونه بره رفت از پنجره الکس رو دید طناب وصل کرد و آروم پایین آمد طناب هم پرت کرد وسطه چمنها رفت سوار ماشین شد
الکس : عالی بود کارت نفس
نفس : خواهش
نامجون : میشه بپرسم چی شد
نفس : خب اول از همه من نفس و این الکس پسر عمو ناتنی من خودتون دیدین که بعضی ها میخواستن کمپانی رو بزارن رو هوا
ولی ما معمور مخفی ها نذاشتیم تمام سوال بعد
تهیونگ: الان کجا میریم ؟
نفس : پادگان ما تا چند ماه باید اون جا بمونید
کوک : پس نمی تونیم بریم خونمون
نفس : امکان داره خونتون هم تحت نظر داشته باشن
الکس : ای بابا ول کنید نفس تو حکم تیر داشتی همین طوری شلیک کردی
نفس : آره بابا خر نیستم
نفس و الکس ماسک مشکی زدن چون شناسایی شون نکنن رفتن وسته جمعیت که ارسلان از دوربین یکی از تک تیر اندازا رو دید و از ایرپات به الکس زنگ زد
ارسلان: الکس بالا تپه سمت چپ یه مهمون داریم
الکس : دیدیم
نفس از در مخفی پشتی به کمپانی وارد شد که یه پسر و دختر مشکی پوش جلوش زاهر شدن
دختره : به به انگار یه دختر کوچولو می خواد تو کار ما دخالت کنه
نفس : هه چقدر صدای وز وز میاد
پسره : به ادب هم که هستی میخوای ادب شی اما به روشه من
دختره : موافقم تا این کمپانی دود شه بره رو هوا بیکارم
نفس : اما من کار دارم
یهو اعضا با محافضا وارد شدن
نامجون : اینجا چخبره
پسره : امروز شما و این کمپانی میرید اون دنیا
نفس : هه تا من اینجام از این خبرا نیست
یهو الکس هم آمد
نفس هم از این فرست استفاده کرد یه گلوله تو دل دختره خالی کرد پسره هم یه گلوله زد که نفس جا خالی داد و یه خراش کوچیک رو پیشونیش جا گذاشت و دیگه با اعضا و نفس ، الکس رفتن بالا پشته بون
نفس: الکس اعضا رو ببر بیرون من میام
الکس : باشه ..... بامن بیاین
نفس از پله رفت بالا تو اتاق پی دی نیم پرونده های مهم رو برداشت و رفت
آمد بره که دید در بسته شده و نمی تونه بره رفت از پنجره الکس رو دید طناب وصل کرد و آروم پایین آمد طناب هم پرت کرد وسطه چمنها رفت سوار ماشین شد
الکس : عالی بود کارت نفس
نفس : خواهش
نامجون : میشه بپرسم چی شد
نفس : خب اول از همه من نفس و این الکس پسر عمو ناتنی من خودتون دیدین که بعضی ها میخواستن کمپانی رو بزارن رو هوا
ولی ما معمور مخفی ها نذاشتیم تمام سوال بعد
تهیونگ: الان کجا میریم ؟
نفس : پادگان ما تا چند ماه باید اون جا بمونید
کوک : پس نمی تونیم بریم خونمون
نفس : امکان داره خونتون هم تحت نظر داشته باشن
الکس : ای بابا ول کنید نفس تو حکم تیر داشتی همین طوری شلیک کردی
نفس : آره بابا خر نیستم
۴.۵k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.