فیک 《طراح من 》Part ¹⁷
ته:با چه حقی ها با چه حقی اون ویدیو رو پخش کردی
/ت:میخواستم کمک کنم
کمک مسخرست چه کمکی تو فقط همه چیزو بد تر کردی الان نه تنها من بلکه همه گرو اخراج میشن به خاطر تو من ازت کمک خواستم هاه
تهیونگ ولی من فقط
اصلا اشتباه خودم بود نباید قبول میگردم اینجا بمونی
الانم دیر نشده کافیه بگی برو که برم
برو
/ت
جدی خواست برم باورم نمیشه من اينهمه واسش نارحت شدم هدفم بد بود فقط میخواستم کمک کنم این حقم نیس ولی نمیخوام دیگه بمونم رفتم بالا ساکم رو برداستم لباسامو جمع کردم اومدم پایین تهیونگ رو مبل بود گفتم
:هدف بدی نداشتم فقط میخواستم کمک کنم و حرفی ام نزدم که بی معنی باشه همش درست بود رابطه تو با جنی رو نه تایید کردم نه تکذیب که واسه کسی مشکل ساز بشه وقت حرفی زدم تا به ارمی ها بفهمونم که دارن نارحتت میکنم بهرحال ممنون که گذاشتی اینجا بمونم
و رفت
/ت
الان کجا برم برم هتل پول که دارم حالا یه ذره خرج کنم چی میشه رفتم هتل و یه اتاق گرفتم از دست تهیونگ ناراحت بودم گوشیمو برداشتمکه ببینم زنگ زده یا نه ولی نزده گرفتم بلاکش کردم مرتیکه خر فکر کرده کیه ها
زنگ زدم یه یونگ
کجاای
یو:خونه
منمیرم زودتر بیاین
باش
رافتادم سمت بار
ساعت هفت اومده بودم الان ساعت ۱۱ شبه مست مست بودم و اصلا نمینشتم فقط میخوردم و میرقصیدم
یونگ
پسرا رفتن فقط ما موندیم /ت داره زیاده روی میکنه رفتم بهش گفتم
یونگ:دختر بریم پسرا یه طوری نگات میکنن
کی
اونا<اشاره>
هی شما
یکی:من
اره تو بیا اینجا
چیه بانو
تو اشنایی برام سوهو اره یونگ این سو هویه
سوهو منو نگاه میکنی چرا
خیلی خوشکلی
میدونم شنیدی یونگ
یو:شما برین لطفا /ت بریم
سوهو:چرا برم خودش گفت بیام
سوهو اومد سمت /ت و دستاشو دور کمرش حلقه و گردنشو می بوسید
یونگ خواست جداش کنه ولی اون سوهو به دوستاش اشاره کرد اونام اومدم یونگ رو بردن
سوهو ویو
اومده بودم با دوستام بار خودمون که /ت ديدم وای این دختر چرا اینقدر جذابه موها بلند مشکی که برق میزنن پا های لاغر و خیلی سکسی پوست سفید چشمای مست کننده لبای نرم مزشون و میخوام بازم بچشم اههی امشب هر طور شده مال خودم میکنمت میخواستم برم سمتش ولی خیلی بودن بعد مدتی پسرا رفت اودختره یونگ و /ت موندن و تا خواستم برم سمتش /ت صدام کرد
ته
با /ت بد رفتاری کردم نه نکردم حقش بود ولی بازم اوففففف بهش زنگ زدم
ولی چرا صبر بلاکم کرده اصلا چرا پشیمونم بره به درک
یونگ ویو
از بار بیرونمکردم حالا چیکار کنم ها تهیونگ تهیونگ زنگش زدم اهیییی جواب نمیده چیکار کنم همینطوری بهش زنگ میزدم که جواب بده ولی نمیداد پلیس به پلیس زنگ بزنم
ته
بسه به من چه نگا ساعت کردم ۱۰ بود گدشیمو گذاشتم روی مبل و رفتم اتاقم و خواب.....
یونگ
یو:الو الو لطفا بیان بار
خواستم حرف بزنم که گوشیمو گرفتن همونایی که بیرونم کردم بعد با یه چیزی زد تو سرم و سیاهییی.....
شرطا
۳۰لایک ۳۰ کامنت
سوالا پارت قبلی رو جواب بدین و رمان رو منتشر کنید 🙏🙏🙏
/ت:میخواستم کمک کنم
کمک مسخرست چه کمکی تو فقط همه چیزو بد تر کردی الان نه تنها من بلکه همه گرو اخراج میشن به خاطر تو من ازت کمک خواستم هاه
تهیونگ ولی من فقط
اصلا اشتباه خودم بود نباید قبول میگردم اینجا بمونی
الانم دیر نشده کافیه بگی برو که برم
برو
/ت
جدی خواست برم باورم نمیشه من اينهمه واسش نارحت شدم هدفم بد بود فقط میخواستم کمک کنم این حقم نیس ولی نمیخوام دیگه بمونم رفتم بالا ساکم رو برداستم لباسامو جمع کردم اومدم پایین تهیونگ رو مبل بود گفتم
:هدف بدی نداشتم فقط میخواستم کمک کنم و حرفی ام نزدم که بی معنی باشه همش درست بود رابطه تو با جنی رو نه تایید کردم نه تکذیب که واسه کسی مشکل ساز بشه وقت حرفی زدم تا به ارمی ها بفهمونم که دارن نارحتت میکنم بهرحال ممنون که گذاشتی اینجا بمونم
و رفت
/ت
الان کجا برم برم هتل پول که دارم حالا یه ذره خرج کنم چی میشه رفتم هتل و یه اتاق گرفتم از دست تهیونگ ناراحت بودم گوشیمو برداشتمکه ببینم زنگ زده یا نه ولی نزده گرفتم بلاکش کردم مرتیکه خر فکر کرده کیه ها
زنگ زدم یه یونگ
کجاای
یو:خونه
منمیرم زودتر بیاین
باش
رافتادم سمت بار
ساعت هفت اومده بودم الان ساعت ۱۱ شبه مست مست بودم و اصلا نمینشتم فقط میخوردم و میرقصیدم
یونگ
پسرا رفتن فقط ما موندیم /ت داره زیاده روی میکنه رفتم بهش گفتم
یونگ:دختر بریم پسرا یه طوری نگات میکنن
کی
اونا<اشاره>
هی شما
یکی:من
اره تو بیا اینجا
چیه بانو
تو اشنایی برام سوهو اره یونگ این سو هویه
سوهو منو نگاه میکنی چرا
خیلی خوشکلی
میدونم شنیدی یونگ
یو:شما برین لطفا /ت بریم
سوهو:چرا برم خودش گفت بیام
سوهو اومد سمت /ت و دستاشو دور کمرش حلقه و گردنشو می بوسید
یونگ خواست جداش کنه ولی اون سوهو به دوستاش اشاره کرد اونام اومدم یونگ رو بردن
سوهو ویو
اومده بودم با دوستام بار خودمون که /ت ديدم وای این دختر چرا اینقدر جذابه موها بلند مشکی که برق میزنن پا های لاغر و خیلی سکسی پوست سفید چشمای مست کننده لبای نرم مزشون و میخوام بازم بچشم اههی امشب هر طور شده مال خودم میکنمت میخواستم برم سمتش ولی خیلی بودن بعد مدتی پسرا رفت اودختره یونگ و /ت موندن و تا خواستم برم سمتش /ت صدام کرد
ته
با /ت بد رفتاری کردم نه نکردم حقش بود ولی بازم اوففففف بهش زنگ زدم
ولی چرا صبر بلاکم کرده اصلا چرا پشیمونم بره به درک
یونگ ویو
از بار بیرونمکردم حالا چیکار کنم ها تهیونگ تهیونگ زنگش زدم اهیییی جواب نمیده چیکار کنم همینطوری بهش زنگ میزدم که جواب بده ولی نمیداد پلیس به پلیس زنگ بزنم
ته
بسه به من چه نگا ساعت کردم ۱۰ بود گدشیمو گذاشتم روی مبل و رفتم اتاقم و خواب.....
یونگ
یو:الو الو لطفا بیان بار
خواستم حرف بزنم که گوشیمو گرفتن همونایی که بیرونم کردم بعد با یه چیزی زد تو سرم و سیاهییی.....
شرطا
۳۰لایک ۳۰ کامنت
سوالا پارت قبلی رو جواب بدین و رمان رو منتشر کنید 🙏🙏🙏
۱۲.۷k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.