عشق قرار دادی پارت ۴۱
لیا : باشه
جیمین درحالی که پیشونیشو به پیشونیه لیا گفت : برمیگردم و بعد ازدواج میکنیم و تو میشی خانم خونم وبعد باهم تا اخر عمر زندگی میکنیم
جیمین دیگه از لیا جدا شد و داشت میرفت که گفت منتظرم بمون یه چشمک زد و رفت
ویو لیا
یه حسی بهم میگه یه اتفاقی میوفته انشاالله که خیره اما با رفتن جیمین این حس بیشتر شد خدایا خودت حواست بهش باشه
دیگه همه با هم نشسته بودیم من کلا اماده بودم ولی بقیه فقط ارایشاشون اماده بود داشتیم حرف میزدیم مامانم گفت : باورم نمیشه که عروس شدی انشاالله خوشبخت بشید که یه جعبه بهم دادو گفت این کادو عروسیته یه سرویس طلا سفید بود بغلش کردمو تشکر کردم بهد مامان جیمین اومد و یه پاکت داد بهم بازش کردم که پیدم یه برگست خوندمش مامان جیمین نصف سهام شرکتو که به نام خودش بود رو به نام من کرده بود خیلی خوشحال شدم الان شرکت یه اون بزرکی برای منو و جیمین بود مامان جیمینو بغل کردم و تشکر کردم دیگه من کاملا منتظر جیمین بودم که گوشیه هانا زنگ خورد
کوک : ....
هانا : چییییی ؟ ( پاشد سرپا که همه با تعجب بهش نگاه کردن )
هانا : باشه باشه ( قطع کرد )
هانا زد به شونه سونا و گفت پاشو تلویزیون رو روشن کن
لیا : هانا چی شده
هانا : نمیدونم الان میفهمیم همه دوییدیم سمت تلوزیون
( علامت خبرنگار ؟)
؟ : حدود سه ساعت پیش اقای پارک جیمین طراح کفش معروف در روز ازدواجش مجبور به سفر با هواپیما شخصی به ایتالیا شد اقای پارک یک ساعت پیش زمان برگشت از ایتالیا از هواپیما اصلاعاتی دریافت کردیم ولی حدود چهل دقیقست که هیچ خبری در مرز اسمان ایتالیا و کره ار این هواپیما نیست به احتمال زیاد هواپیما سقوط کرده ولی بازهم ما به پنبال این هواپیما میگردیم و اطلاعات دقیق رو به شما میرسانیم
😂😂چطورید ؟؟
جیمین درحالی که پیشونیشو به پیشونیه لیا گفت : برمیگردم و بعد ازدواج میکنیم و تو میشی خانم خونم وبعد باهم تا اخر عمر زندگی میکنیم
جیمین دیگه از لیا جدا شد و داشت میرفت که گفت منتظرم بمون یه چشمک زد و رفت
ویو لیا
یه حسی بهم میگه یه اتفاقی میوفته انشاالله که خیره اما با رفتن جیمین این حس بیشتر شد خدایا خودت حواست بهش باشه
دیگه همه با هم نشسته بودیم من کلا اماده بودم ولی بقیه فقط ارایشاشون اماده بود داشتیم حرف میزدیم مامانم گفت : باورم نمیشه که عروس شدی انشاالله خوشبخت بشید که یه جعبه بهم دادو گفت این کادو عروسیته یه سرویس طلا سفید بود بغلش کردمو تشکر کردم بهد مامان جیمین اومد و یه پاکت داد بهم بازش کردم که پیدم یه برگست خوندمش مامان جیمین نصف سهام شرکتو که به نام خودش بود رو به نام من کرده بود خیلی خوشحال شدم الان شرکت یه اون بزرکی برای منو و جیمین بود مامان جیمینو بغل کردم و تشکر کردم دیگه من کاملا منتظر جیمین بودم که گوشیه هانا زنگ خورد
کوک : ....
هانا : چییییی ؟ ( پاشد سرپا که همه با تعجب بهش نگاه کردن )
هانا : باشه باشه ( قطع کرد )
هانا زد به شونه سونا و گفت پاشو تلویزیون رو روشن کن
لیا : هانا چی شده
هانا : نمیدونم الان میفهمیم همه دوییدیم سمت تلوزیون
( علامت خبرنگار ؟)
؟ : حدود سه ساعت پیش اقای پارک جیمین طراح کفش معروف در روز ازدواجش مجبور به سفر با هواپیما شخصی به ایتالیا شد اقای پارک یک ساعت پیش زمان برگشت از ایتالیا از هواپیما اصلاعاتی دریافت کردیم ولی حدود چهل دقیقست که هیچ خبری در مرز اسمان ایتالیا و کره ار این هواپیما نیست به احتمال زیاد هواپیما سقوط کرده ولی بازهم ما به پنبال این هواپیما میگردیم و اطلاعات دقیق رو به شما میرسانیم
😂😂چطورید ؟؟
۲.۸k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.