فیک کوک 《از مافیا متنفرم》Part ⁶
کوک:اوه سلام بانو
مین:شماها همو میشناسین
ات:خب جونگ کوک منو
کوک:دوستیم پدر دوست
ات
انگار پدر کوک نمیدونه چه پسری داره و کوک ام نمیخواد که بدونه
مین:فقط دوست
کوک:اره
مین:دخترم تو دکتری
ات:اره
مین: مهمونی معرفی رئیس جدید بيمارستان عالیع
ات:بيمارستان رئیس جدید داره من چرا خبر ندارم پس با اجازه من برم
مین:دعوا که نکردین پسرا
کوک:نه
سوک:چرا دعوا کنیم پدر
مین:باشه برین پیش داداشتون
کوک و سوک:باشه
سه تا برادر بدون ذره ای نزدیکی به هم روی یه میزن چند دقیقهای اون جو سنگین ادامه داره که جونگ سوک میره
ات
بيمارستان رئیس جدید داره ولی چرا من خبر ندارم ولش اومدم دستشویی وقتی خواستم برگردم که داداش کوک اومد جلوم خواستم برم ولی انگار پیله کرده
ات:امرتون
سوک:با جونگ کوک رابطه داری
ات:دارم یانه ربطش به شما
ات:جواب بده
ات رو میچسپونه به دیوار و بازو هاشو فشار میده
ات:ولم کن عوضی
سوک:جواب بده
ات:نه
ولش میکنه و میگه خوبه اینطوری لازم نیس بکشمت
ات: اگه بودممیکشتیم
سوک:اره
ات:کوک نمیذاشت
سوک:داداشتم زنا رو بازیچه یه شب میبینه فکر نکنی عاشقت میشه ها
اینو گفت و رفت
داداش کوکه دیگه
برگشتم سالن همینطوری اطراف رو نگاه میکردم ولی هیچکی نیس برم پیشش رفتم سر میز جونگ کوک
ات:چطوری تهیونگ
ته:به لطف تو خوبم
ات:مهمونی حوصله سر بره
کوک:بیا باهم بریم یه جای بهتر
ات:نه مرسی
ات:اینجا مهمونی بيمارستانه چرا مافیا ها اینجان
کوک:شاید چون رئیس جدید مافیاست
ات:فکر کنم استفا بدم
کوک:چرا
ات:حوصله درگیری با مافیاها رو ندارم
کوک:سر قول زدن چه بدیه داره ات
ات:خفه شو
پارک سوزی:برادرای جئون
هییون و کوک:سلام
ات:پارک سوزی
سوزی:کیم ات خیلی وقته ندیدمت
ات:درسته آخرین بار دوست پسرمو ازمگرفتی
سوزی:تو هم چه حافظه ای داری
ات:بدی ها رو یادم نمیره
سوزی:بیخیال خودتم اونو از جسی دزدیدی
ات:باشه بازم نباید اونکارو میکردی
سوزی:نه اینکه از عشقش سوختی
ات:خوشتیپ بود خوب
کوک:از من خوشتیپ تر بود
ات:چه ربطی به تو داره نکنه عاشقم شدی
کوک:اره خیلی اصلا از عشقت دارم میمیرم
جونگ سوک میاد لیوان شراب رو میگیره و بی اهمیت مینوشه
ات:شماها برادرین چرا اینقدر سرد
سوزی:ات باهام میای
ات:نه
سوزی:بیا
بعد دست ات رو میگیره و بزور میبرتش
هییون:زنداداشام بهم چی میگن
سوک:ببند
هییون:ولی انگار کوک بدش نیومد
کوک:خفه میشی یا خفت کنم
سوزی:تو دیوونه ای
ات:چرا
سوزی:اونا به خون هم تشنه ان
ات:حتما واسه گرفتم جایگاه پدرشون
سوزی:اره ولی اونا رو ولش کمکم میکنی
بلایک برو پارت بعدی❤️
مین:شماها همو میشناسین
ات:خب جونگ کوک منو
کوک:دوستیم پدر دوست
ات
انگار پدر کوک نمیدونه چه پسری داره و کوک ام نمیخواد که بدونه
مین:فقط دوست
کوک:اره
مین:دخترم تو دکتری
ات:اره
مین: مهمونی معرفی رئیس جدید بيمارستان عالیع
ات:بيمارستان رئیس جدید داره من چرا خبر ندارم پس با اجازه من برم
مین:دعوا که نکردین پسرا
کوک:نه
سوک:چرا دعوا کنیم پدر
مین:باشه برین پیش داداشتون
کوک و سوک:باشه
سه تا برادر بدون ذره ای نزدیکی به هم روی یه میزن چند دقیقهای اون جو سنگین ادامه داره که جونگ سوک میره
ات
بيمارستان رئیس جدید داره ولی چرا من خبر ندارم ولش اومدم دستشویی وقتی خواستم برگردم که داداش کوک اومد جلوم خواستم برم ولی انگار پیله کرده
ات:امرتون
سوک:با جونگ کوک رابطه داری
ات:دارم یانه ربطش به شما
ات:جواب بده
ات رو میچسپونه به دیوار و بازو هاشو فشار میده
ات:ولم کن عوضی
سوک:جواب بده
ات:نه
ولش میکنه و میگه خوبه اینطوری لازم نیس بکشمت
ات: اگه بودممیکشتیم
سوک:اره
ات:کوک نمیذاشت
سوک:داداشتم زنا رو بازیچه یه شب میبینه فکر نکنی عاشقت میشه ها
اینو گفت و رفت
داداش کوکه دیگه
برگشتم سالن همینطوری اطراف رو نگاه میکردم ولی هیچکی نیس برم پیشش رفتم سر میز جونگ کوک
ات:چطوری تهیونگ
ته:به لطف تو خوبم
ات:مهمونی حوصله سر بره
کوک:بیا باهم بریم یه جای بهتر
ات:نه مرسی
ات:اینجا مهمونی بيمارستانه چرا مافیا ها اینجان
کوک:شاید چون رئیس جدید مافیاست
ات:فکر کنم استفا بدم
کوک:چرا
ات:حوصله درگیری با مافیاها رو ندارم
کوک:سر قول زدن چه بدیه داره ات
ات:خفه شو
پارک سوزی:برادرای جئون
هییون و کوک:سلام
ات:پارک سوزی
سوزی:کیم ات خیلی وقته ندیدمت
ات:درسته آخرین بار دوست پسرمو ازمگرفتی
سوزی:تو هم چه حافظه ای داری
ات:بدی ها رو یادم نمیره
سوزی:بیخیال خودتم اونو از جسی دزدیدی
ات:باشه بازم نباید اونکارو میکردی
سوزی:نه اینکه از عشقش سوختی
ات:خوشتیپ بود خوب
کوک:از من خوشتیپ تر بود
ات:چه ربطی به تو داره نکنه عاشقم شدی
کوک:اره خیلی اصلا از عشقت دارم میمیرم
جونگ سوک میاد لیوان شراب رو میگیره و بی اهمیت مینوشه
ات:شماها برادرین چرا اینقدر سرد
سوزی:ات باهام میای
ات:نه
سوزی:بیا
بعد دست ات رو میگیره و بزور میبرتش
هییون:زنداداشام بهم چی میگن
سوک:ببند
هییون:ولی انگار کوک بدش نیومد
کوک:خفه میشی یا خفت کنم
سوزی:تو دیوونه ای
ات:چرا
سوزی:اونا به خون هم تشنه ان
ات:حتما واسه گرفتم جایگاه پدرشون
سوزی:اره ولی اونا رو ولش کمکم میکنی
بلایک برو پارت بعدی❤️
۷.۸k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.