کوک من p40
ات ویو
صبح بیدار شدم دیدم کوک روی مبل خوابیده، وایییی مثل بچه های ۳ ساله شده
به زور بلند شدم و لیوان آب بغل تختم رو خوردم و یهو کوک بیدار شد
کوک: بیدار شدی؟
ات: بخواب بخواب
کوک: دیگه خوابم نمیاد
ات: باشه پس نخواب
کوک:(خنده ی خرگوشی)
ات: حوصلم سر رفته
کوک:چیکار کنم؟
ات: منو سوار ویلچر کن و ببرم بیرون برگردونم
کوک: چشم
به زبان نویسنده 🤍
کوک بلند شد و رفت سمت ات و یه بوس به ل.بش زد و رفت از اتاق بیرون و با یه ویلچر برگشت
ات رو براید بغل کرد و گذاشت رو ویلچر و با هم از اتاق رفتن بیرون، رفتن همه جای بیمارستان رو گشتن ، ات ،کوک رو مجبور کرد که با ویلچر بدوئه
کوک: بسه دیگه(نفس زنان)
ات: باشه(ناراحت)
کوک: ناراحت شدی؟(خنده ریز)
ات:…
کوک: باشه اگه خوب شدی میبرند شهر بازی، میبرمت رستوران،میبرمت سینما
ات: چرا اون موقع که خوب بودم نبردیم(ناراحت)
کوک:ببخشید
ات: بخشیدم
کوک:(خنده خرگوشییییی)
ات: کیوتتتتت
کوک: کجاشو دیدی
ات: نمیخوای برگردیم اتاقمون
کوک: باشه
که همون لحظه چشمشون به میا و تهیونگ افتاد که دارن میرن سمت اتاق ات
کوک: چرا اینا ولمون نمیکنن
ات: بیا بریم توی اتاقم اینا تنها توی اتاقم نمونن (خنده)
کوک:باشه(خنده)
باهم رفتن و به میا و تهیونگ سلام کردن و رفتن توی اتاق
وی: جونگ کوک
کوک: بله
وی:نامجون پیام داده که اگه تا شب نریم بوسان کمپانی اخراجمون میکنه
که یهو کوک از اتاق میره بیرون
کوک ویو
از اتاق رفتم بیرون که برم اون قرار داد دکتره رو امضا کنم که بتونم با ات برم بوسان، من نمیتونم اون رو تنها بزارم
ات ویو
کوک بعد از ۵ دقیقه اومد دوباره توی اتاق و بهم گفت
کوک: ات
ات: بله
کوک: قرارداد رو امضا کردم اماده بشین بریم وسایلتو جمع کنیم بریم بوسان
وی: چه قرار دادی
ات:(همه چیز رو توضیح داد)
وی: منم نمیتونم میا رو اینجا تنها بزارم
کوک: خب ، با هم میریم دم خونه ی ات و میا تا لباساشونو جمع کنن بعد همه با هم حرکت میکنیم
وی: اوکی
ادامه دارد…
شرط بزارم؟
صبح بیدار شدم دیدم کوک روی مبل خوابیده، وایییی مثل بچه های ۳ ساله شده
به زور بلند شدم و لیوان آب بغل تختم رو خوردم و یهو کوک بیدار شد
کوک: بیدار شدی؟
ات: بخواب بخواب
کوک: دیگه خوابم نمیاد
ات: باشه پس نخواب
کوک:(خنده ی خرگوشی)
ات: حوصلم سر رفته
کوک:چیکار کنم؟
ات: منو سوار ویلچر کن و ببرم بیرون برگردونم
کوک: چشم
به زبان نویسنده 🤍
کوک بلند شد و رفت سمت ات و یه بوس به ل.بش زد و رفت از اتاق بیرون و با یه ویلچر برگشت
ات رو براید بغل کرد و گذاشت رو ویلچر و با هم از اتاق رفتن بیرون، رفتن همه جای بیمارستان رو گشتن ، ات ،کوک رو مجبور کرد که با ویلچر بدوئه
کوک: بسه دیگه(نفس زنان)
ات: باشه(ناراحت)
کوک: ناراحت شدی؟(خنده ریز)
ات:…
کوک: باشه اگه خوب شدی میبرند شهر بازی، میبرمت رستوران،میبرمت سینما
ات: چرا اون موقع که خوب بودم نبردیم(ناراحت)
کوک:ببخشید
ات: بخشیدم
کوک:(خنده خرگوشییییی)
ات: کیوتتتتت
کوک: کجاشو دیدی
ات: نمیخوای برگردیم اتاقمون
کوک: باشه
که همون لحظه چشمشون به میا و تهیونگ افتاد که دارن میرن سمت اتاق ات
کوک: چرا اینا ولمون نمیکنن
ات: بیا بریم توی اتاقم اینا تنها توی اتاقم نمونن (خنده)
کوک:باشه(خنده)
باهم رفتن و به میا و تهیونگ سلام کردن و رفتن توی اتاق
وی: جونگ کوک
کوک: بله
وی:نامجون پیام داده که اگه تا شب نریم بوسان کمپانی اخراجمون میکنه
که یهو کوک از اتاق میره بیرون
کوک ویو
از اتاق رفتم بیرون که برم اون قرار داد دکتره رو امضا کنم که بتونم با ات برم بوسان، من نمیتونم اون رو تنها بزارم
ات ویو
کوک بعد از ۵ دقیقه اومد دوباره توی اتاق و بهم گفت
کوک: ات
ات: بله
کوک: قرارداد رو امضا کردم اماده بشین بریم وسایلتو جمع کنیم بریم بوسان
وی: چه قرار دادی
ات:(همه چیز رو توضیح داد)
وی: منم نمیتونم میا رو اینجا تنها بزارم
کوک: خب ، با هم میریم دم خونه ی ات و میا تا لباساشونو جمع کنن بعد همه با هم حرکت میکنیم
وی: اوکی
ادامه دارد…
شرط بزارم؟
۱۶۳
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.