one night a different (یک شب متفاوت)
P⁴
TAKEPARTY
KOOK
کوک انگشت وسطش و وارد دختر کرد تا هرچه سریعتر بتونه واردش بشه و دایو رو برای خودش بکنه اما دایو مثل یه بوم خالی بود که هیچ خبری از کثیف کاری روش نبود و باکره بود و این حتی جونگکوک و بیشتر شیفته خودش میکرد.
مالک دایو شدن کیلو کیلو قند توی دلش اب میکرد. دایو مثل قله ای سر سخت بود که برای فتح کردنش کیلومتر ها کیلومتر باید از کوه بالا میرفتی. و حالا بالاخره هر دو تونسته بودن نظر هم و جلب کنن و احساساتشون و به یکدیگر افشا کنند. پس حالا که واقعا کار طاقت فرسایی بود و از پسش بر اومده بودن تصمیم داشتن از تکتک لحظه ها، از ثانیه به ثانیه اش لذت ببرند و زود به پایان نرسوننش.
همان طور که انگشت هاش و وارد دختر میکرد تا برای خودش جا باز کنه عضوش و روی پو.صی دختر حرکت داد تا جنون و بیشتر کنه
_ اههه میبینی دایو... میبینی چطور های شدم.. پس مسئول اینم تویی؟
اههههههه...اوممم..کوکی اهههههه
با شهوت بیشتری لب های دختر و به دندون کشید و زبونش و برای فتح اون حفره داغ وارد دهانش کرد و جای جای دهانش و مزه کرد.
اهههههههههه...کوک..لطفا..لطفا بزارش توم... دیگه نمی..تونم تحمل کنم
_ راستش منم بازی با غذام و دوست ندارم ولی... اه فاک تو محشری
با داد نسبتا بلندی گفت
کوک! لطفا بزارش توم... میخوام داخلم حست کنم
_ چطور با این التماس ها میتونم نه بگم
زاپ شلوارش و پایین داد و سریع شلوار و از تنش بیرون آورد و چند بار روی پو.صی دختر کشید و بعد واردش شد. چشم های دختر از حدقه بیرون پرید
اههههههههه... ایییییییییی کوک.... درد داره... درد داره!
_ اه چقدر تنگی لعنتی.. من حتی کامل هم توش نکردم
اشک های دختر بی بند و بار ریختن. اما کوک تمنا هاش و نمیدید و چشم ها و گوش هاش لبریز از شهوت و لواط شده و کور و کرش کرده بود.
چند ثانیه بعد کوک حرکت کرد و عقب و جلو شد و این درد دختر و بیشتر میکرد
اووووووم..... کوووووک.... اییییی.... هووووووم... لطفا.... اهههه
_ بدون اجازه به بار رفتن همچین عواقبی داره دختر کوچولوی بابا
با اشک و جملات منقطع گفت
دیگه نمیرم.. قول میدم.. اییییی لطفاااا... آرومتر
ناله های عمیق دختر بیخ گوش کوک اون و سفت تر میکرد و باعث میشد سریع تر حرکت کنه
اهههههه کوک
درد زیر شکم دختر تمومی نداشت تا وقتی که کوک سریع و خشن توش میکوبید. عصبانی بود یا بیقرار؟ حالا دیگه مرزی بین این دو حالت وجود نداشت!...
پاهای دختر و گرفت و روی شونه هاش گذاشت و تماما واردش شد. قوص عمیقی به کمرش داد و ملافه رو تو مشتش مچاله کرد..
اههههههه من... من دارم.. می..یام.. جونگکوک... اه ایییییییی
TAKEPARTY
KOOK
کوک انگشت وسطش و وارد دختر کرد تا هرچه سریعتر بتونه واردش بشه و دایو رو برای خودش بکنه اما دایو مثل یه بوم خالی بود که هیچ خبری از کثیف کاری روش نبود و باکره بود و این حتی جونگکوک و بیشتر شیفته خودش میکرد.
مالک دایو شدن کیلو کیلو قند توی دلش اب میکرد. دایو مثل قله ای سر سخت بود که برای فتح کردنش کیلومتر ها کیلومتر باید از کوه بالا میرفتی. و حالا بالاخره هر دو تونسته بودن نظر هم و جلب کنن و احساساتشون و به یکدیگر افشا کنند. پس حالا که واقعا کار طاقت فرسایی بود و از پسش بر اومده بودن تصمیم داشتن از تکتک لحظه ها، از ثانیه به ثانیه اش لذت ببرند و زود به پایان نرسوننش.
همان طور که انگشت هاش و وارد دختر میکرد تا برای خودش جا باز کنه عضوش و روی پو.صی دختر حرکت داد تا جنون و بیشتر کنه
_ اههه میبینی دایو... میبینی چطور های شدم.. پس مسئول اینم تویی؟
اههههههه...اوممم..کوکی اهههههه
با شهوت بیشتری لب های دختر و به دندون کشید و زبونش و برای فتح اون حفره داغ وارد دهانش کرد و جای جای دهانش و مزه کرد.
اهههههههههه...کوک..لطفا..لطفا بزارش توم... دیگه نمی..تونم تحمل کنم
_ راستش منم بازی با غذام و دوست ندارم ولی... اه فاک تو محشری
با داد نسبتا بلندی گفت
کوک! لطفا بزارش توم... میخوام داخلم حست کنم
_ چطور با این التماس ها میتونم نه بگم
زاپ شلوارش و پایین داد و سریع شلوار و از تنش بیرون آورد و چند بار روی پو.صی دختر کشید و بعد واردش شد. چشم های دختر از حدقه بیرون پرید
اههههههههه... ایییییییییی کوک.... درد داره... درد داره!
_ اه چقدر تنگی لعنتی.. من حتی کامل هم توش نکردم
اشک های دختر بی بند و بار ریختن. اما کوک تمنا هاش و نمیدید و چشم ها و گوش هاش لبریز از شهوت و لواط شده و کور و کرش کرده بود.
چند ثانیه بعد کوک حرکت کرد و عقب و جلو شد و این درد دختر و بیشتر میکرد
اووووووم..... کوووووک.... اییییی.... هووووووم... لطفا.... اهههه
_ بدون اجازه به بار رفتن همچین عواقبی داره دختر کوچولوی بابا
با اشک و جملات منقطع گفت
دیگه نمیرم.. قول میدم.. اییییی لطفاااا... آرومتر
ناله های عمیق دختر بیخ گوش کوک اون و سفت تر میکرد و باعث میشد سریع تر حرکت کنه
اهههههه کوک
درد زیر شکم دختر تمومی نداشت تا وقتی که کوک سریع و خشن توش میکوبید. عصبانی بود یا بیقرار؟ حالا دیگه مرزی بین این دو حالت وجود نداشت!...
پاهای دختر و گرفت و روی شونه هاش گذاشت و تماما واردش شد. قوص عمیقی به کمرش داد و ملافه رو تو مشتش مچاله کرد..
اههههههه من... من دارم.. می..یام.. جونگکوک... اه ایییییییی
۱۳.۸k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.