نامه دست نوشته جیهوپ بمناسبت فستای 2024:
نامه دست نوشته جیهوپ بمناسبت فستای 2024:
🐿: سلام، آرمی! حالتون چطوره؟
من در حال حاضر یه گروهبان درجه دو و همچنین رهبر گروهم. فقط چهار ماه تا پایان خدمت سربازیم مونده.
زمان باقیموندمو صرف سخت تمرین کردن کردم تا بتونم مقداری وزن کم کنم و زبان انگلیسیو تمرین کنم... حداقل به روش خودم.
مطمئن نیستم موافق باشید یا نه... اما فکر میکنم آروم تر و بالغ تر شدم.
الان احساس میکنم بزرگ شدم!!
بوهاها!!<- هوم… یا شایدم نه…
به هر حال، زمان مطمئناً میگذره. در حال حاضر ژوئنه! جین بهمون ملحق شده، که همه چیزو شادتر و روشنتر میکنه، زمانش رسیده که بهتون نزدیک شیم.
صحبت راجب من کافیه. حالا من دوست دارم در مورد شما بشنوم.
🐿: تو این مدت خوب بودین؟
خوب غذا خوردین؟
خوب خوابیدین؟
این روزها در چه حالی بودین؟
زندگی بدون ما خوب بوده؟
چیزی هست که وقتی ما رو دیدین بخواین بین؟
راستشو بگین خیانت کردین یا نه
سونگجه رو روی کولتون حمل کردین و دویدین یا نه؟ (اشاره به درامای "دونده دوست داشتنی" داره)
عجیبه، حالا که به سی سالگی رسیدم، سوالات زیادی ازتون دارم! ♡♡
اما در واقع این فقط به این معنیه که میخوام بیشتر ازتون بشنوم و خیلی دلم براتون تنگ شده! و لازم نیست خیلی بیشتر منتظر بمونیم تا اون روز فرا برسه...!!
🐿️: خیلی هیجان زدم...
در واقع ... این روزها یک روز به نظر یک سال میرسه ...
و شب ها از این دنده به اون دنده میشم... سعی می کنم صبور باشم اما سخته...
مطمئن نیستم که بتونم احساساتمو به طور کامل به صورت نوشتن منتقل کنم، اما مطمئنم و امیدوارم که احساسات صمیمانم به خوبی بهتون برسه ...! ♡♡
ناامیدانه منتظر دیدارتون هستم!♡
مراقب باشید و از ژوئن و بقیه تایمتون لذت ببرید تا وقتی که دوباره تو ماه اکتبر همو ملاقات کنیم! ♡
پس میبینمتون!♡
همتونو دوست دارم! ♡♡
- امید تون -
🐿: سلام، آرمی! حالتون چطوره؟
من در حال حاضر یه گروهبان درجه دو و همچنین رهبر گروهم. فقط چهار ماه تا پایان خدمت سربازیم مونده.
زمان باقیموندمو صرف سخت تمرین کردن کردم تا بتونم مقداری وزن کم کنم و زبان انگلیسیو تمرین کنم... حداقل به روش خودم.
مطمئن نیستم موافق باشید یا نه... اما فکر میکنم آروم تر و بالغ تر شدم.
الان احساس میکنم بزرگ شدم!!
بوهاها!!<- هوم… یا شایدم نه…
به هر حال، زمان مطمئناً میگذره. در حال حاضر ژوئنه! جین بهمون ملحق شده، که همه چیزو شادتر و روشنتر میکنه، زمانش رسیده که بهتون نزدیک شیم.
صحبت راجب من کافیه. حالا من دوست دارم در مورد شما بشنوم.
🐿: تو این مدت خوب بودین؟
خوب غذا خوردین؟
خوب خوابیدین؟
این روزها در چه حالی بودین؟
زندگی بدون ما خوب بوده؟
چیزی هست که وقتی ما رو دیدین بخواین بین؟
راستشو بگین خیانت کردین یا نه
سونگجه رو روی کولتون حمل کردین و دویدین یا نه؟ (اشاره به درامای "دونده دوست داشتنی" داره)
عجیبه، حالا که به سی سالگی رسیدم، سوالات زیادی ازتون دارم! ♡♡
اما در واقع این فقط به این معنیه که میخوام بیشتر ازتون بشنوم و خیلی دلم براتون تنگ شده! و لازم نیست خیلی بیشتر منتظر بمونیم تا اون روز فرا برسه...!!
🐿️: خیلی هیجان زدم...
در واقع ... این روزها یک روز به نظر یک سال میرسه ...
و شب ها از این دنده به اون دنده میشم... سعی می کنم صبور باشم اما سخته...
مطمئن نیستم که بتونم احساساتمو به طور کامل به صورت نوشتن منتقل کنم، اما مطمئنم و امیدوارم که احساسات صمیمانم به خوبی بهتون برسه ...! ♡♡
ناامیدانه منتظر دیدارتون هستم!♡
مراقب باشید و از ژوئن و بقیه تایمتون لذت ببرید تا وقتی که دوباره تو ماه اکتبر همو ملاقات کنیم! ♡
پس میبینمتون!♡
همتونو دوست دارم! ♡♡
- امید تون -
۴.۸k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.