پارت۲۰
متین:ها کوش؟؟
دیانا:😅😅
همه😅😅
متین:ترو چیکار کنم دیانا
دیانا:بغلل🧘♀️
متین:پوف
همه:😅
بعدش همه رفتیم خونه
متین:دیانااا
دیانا:بله
متین:بیا واست نوتلا دارم
علکی تونوتلا فلفل ریختم
دیانا:بده ببینم یکم که خوردم صورتم قرمز شد متیییینننن 😠
متبن:🤣🤣🤣
دیانا:منم واسش یه شربت پر نمک دارم
رفتم پیشش
داداشخوشکلم خستگیها رفع کن
متین:وای ممنون خوردم که صورت مچاله شده دیانااااات😠😠
مامان:شما چتونه
دوتامون با دست بهم اشاره میکردیم
مامان:دوتاتون یه خربزه این
دیانا:من با این گاو نه بابا
متین:هه فکر کردی منم با یه خیارشور
دیانا:دندون قره
که مامانم درو باز کرد خونه عمو آمده بودن
دیانا:سرم توگوشی بود
ارسلان:سلان دیانا
دیانا:دستپاچه شدم ..سلام خوبی
ارسلان:ممنون
نیکا:خوب رلم کجاس🤣
ارسلان:نیکا😤
تیکا:چیه حسود
ارسلان:اصلنم نیستم
نیکا:آره معلومه دیانا نگاه تروخدا
دیانا:آره دقیقا
متین:خب چطورین
ارسلان:باز گوشیم رها چی میخواد آه
رها:ارسلان کجایی
ارسلان:خفشو دختره هرز
رها:چیمیگی
گوشیو قعط کردم
بلاکش کردم
فلش بک..)
قضیه برمیگرده به شب خاستگاری نیکا
ارسلان میره پیشه رها که رهارو لخت رو یه پسر میبینه و میگه ارسلان پولشو میخوام یکم جیبشون میزن بعد باهم فرار کنیم
پایان فلش بک....)
قضیه شروع شد تازه
ارسلان:احساس میکنم عاشق شدم ولی نمیدونم کی کیه؟
دیانا:مت عاشق ارسلان شدم عشقم بهش هر روز بیشتر میشه خیلی دوست دارم بهش بگم
ولی من دسپاچلفتی
دیانا:😅😅
همه😅😅
متین:ترو چیکار کنم دیانا
دیانا:بغلل🧘♀️
متین:پوف
همه:😅
بعدش همه رفتیم خونه
متین:دیانااا
دیانا:بله
متین:بیا واست نوتلا دارم
علکی تونوتلا فلفل ریختم
دیانا:بده ببینم یکم که خوردم صورتم قرمز شد متیییینننن 😠
متبن:🤣🤣🤣
دیانا:منم واسش یه شربت پر نمک دارم
رفتم پیشش
داداشخوشکلم خستگیها رفع کن
متین:وای ممنون خوردم که صورت مچاله شده دیانااااات😠😠
مامان:شما چتونه
دوتامون با دست بهم اشاره میکردیم
مامان:دوتاتون یه خربزه این
دیانا:من با این گاو نه بابا
متین:هه فکر کردی منم با یه خیارشور
دیانا:دندون قره
که مامانم درو باز کرد خونه عمو آمده بودن
دیانا:سرم توگوشی بود
ارسلان:سلان دیانا
دیانا:دستپاچه شدم ..سلام خوبی
ارسلان:ممنون
نیکا:خوب رلم کجاس🤣
ارسلان:نیکا😤
تیکا:چیه حسود
ارسلان:اصلنم نیستم
نیکا:آره معلومه دیانا نگاه تروخدا
دیانا:آره دقیقا
متین:خب چطورین
ارسلان:باز گوشیم رها چی میخواد آه
رها:ارسلان کجایی
ارسلان:خفشو دختره هرز
رها:چیمیگی
گوشیو قعط کردم
بلاکش کردم
فلش بک..)
قضیه برمیگرده به شب خاستگاری نیکا
ارسلان میره پیشه رها که رهارو لخت رو یه پسر میبینه و میگه ارسلان پولشو میخوام یکم جیبشون میزن بعد باهم فرار کنیم
پایان فلش بک....)
قضیه شروع شد تازه
ارسلان:احساس میکنم عاشق شدم ولی نمیدونم کی کیه؟
دیانا:مت عاشق ارسلان شدم عشقم بهش هر روز بیشتر میشه خیلی دوست دارم بهش بگم
ولی من دسپاچلفتی
۱۰.۳k
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.