Why?p⁶
کوک:خب خانم خانوما حالا که کاره توعه باید خودت هم جبرانش کنی
جولیا:خودت میدونی که نمیتونم
کوک:میتونی خوب هم میتونی
جولیا:نع کوک خوب میدونم میخوای چی کار کنی
کوک:دیگه دیره
(ویو جولیا)
برآید استایل بغلم کرد بردم تو اتاق انداختم رو تخت
جولیا:کوک ترو خدا
کوک:جولیا بس کن دیگه کاره خودته میخواستی نکنی
کوک داشت لباسشو در میاورد
که یهو فرار کردم
بعد سریع رفتم پیشه مامانم
م/ج: چیشد نشون دادی؟؟
آره مامان جان
(ویو کوک)
سریع لباسمو پوشیدم رفتم پایین
ببخشید دیر شد
م/ج:پسرم رفتی؟
کوک:آره زن عمو رفتم
پ/ج:کوک توخوابت نمیاد؟
کوک:چرا خیلی چون امروز تو راه بودیم خسته ام
پ/ک:منم خستم
م/ک:منم همینطور
پ/ج:خب کوک تو برو تو اتاق طبقه ی بالا سمت راست
پدر ومادرت هم طبقه ی بالا سمت چپ
پ/ک:دستت طلا داوش شب همگی بخیر
کوک:عمو وزن عمو شبتون بخیر
م/ک:شبتون بخیر
(فرداصبح)
ویو جولیا :
از خواب بیدار شدم رفتم دست وصورتمو شستم یه لباس خیلی ناز پوشیدم بعد رفتم پایین
رفتم پایین به همه سلام کردم همه باهم جواب منو دادان
ولی خدایی پسر عموی جذابی دارم ای درد دارم چی میگم اصلا حالم خوب نیست دارم از کسی که مثله سگ ازش،بدم میاد تعریف میکنم
جولیا:خودت میدونی که نمیتونم
کوک:میتونی خوب هم میتونی
جولیا:نع کوک خوب میدونم میخوای چی کار کنی
کوک:دیگه دیره
(ویو جولیا)
برآید استایل بغلم کرد بردم تو اتاق انداختم رو تخت
جولیا:کوک ترو خدا
کوک:جولیا بس کن دیگه کاره خودته میخواستی نکنی
کوک داشت لباسشو در میاورد
که یهو فرار کردم
بعد سریع رفتم پیشه مامانم
م/ج: چیشد نشون دادی؟؟
آره مامان جان
(ویو کوک)
سریع لباسمو پوشیدم رفتم پایین
ببخشید دیر شد
م/ج:پسرم رفتی؟
کوک:آره زن عمو رفتم
پ/ج:کوک توخوابت نمیاد؟
کوک:چرا خیلی چون امروز تو راه بودیم خسته ام
پ/ک:منم خستم
م/ک:منم همینطور
پ/ج:خب کوک تو برو تو اتاق طبقه ی بالا سمت راست
پدر ومادرت هم طبقه ی بالا سمت چپ
پ/ک:دستت طلا داوش شب همگی بخیر
کوک:عمو وزن عمو شبتون بخیر
م/ک:شبتون بخیر
(فرداصبح)
ویو جولیا :
از خواب بیدار شدم رفتم دست وصورتمو شستم یه لباس خیلی ناز پوشیدم بعد رفتم پایین
رفتم پایین به همه سلام کردم همه باهم جواب منو دادان
ولی خدایی پسر عموی جذابی دارم ای درد دارم چی میگم اصلا حالم خوب نیست دارم از کسی که مثله سگ ازش،بدم میاد تعریف میکنم
۶.۲k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.