p11
*ات*
ات : واسه مراسم تاج گزاری بیای
جیمین : چ..چی؟! اصن فکرشم نکن
ات : تولوخودااااا
جیمین : انگار که حرفای تازه رو نشنیدی
ات : لازم نیس اسمتو بگی تو فقد بیااا
جیمین :.....
ات : تولوخودا•-•
جیمین : خیلی خب...
ات : یسسسسس
جیمین : دارم شک میکنم تو واقعا بانو کیم هستی
ات : چرا؟
جیمین : شنیده بودم بانو کیم نمیتونه راه بره و همچین رفتاری داشته باشه
ات : چشمم نزن تا 2 روز پیش تونستم سرپا وایسم و اینکه از ذستور دادن متنفرم
جیمین : ا..خیلی خب...امروز قرص ماه کامل نیس
ات : همیشه وقتی قرص ماه کامله میرقصی؟
جیمین : اوهوم
ات : خب...میشه به من هم...یکم یاد بدی؟
جیمین : هوم؟
ات : میدونم مجبورم میکنن تو مراسم برقصم..خانواده های سلطنتی هم هستن نمیخوام ابروم جلو ملت بره :>
جیمین : فکرشو بکن جلو یه شاهزاده ضایع بشی..مثلا لباس برنسسیت پاره شه...یا بیوفتی روش..یا..
ات : هوی هوی اخر مجبورم میکنی روز تاج گزاری خودمو به موش مردگی بزنم کنسل کنن..منحرف(눈‸눈)
جیمین :*خنده*
ات : به ندیمه ها میگم یه لباس جذاب اماده کنن برات خیلی قشنگگگگ
جیمین : هوم...
ات : خیلی خب...
جیمین : خب...
ات : پاشو دیگه بهم یاد بده
جیمین بلند شد
جیمین : صبر کن تنهایی رقصیت ضایع نیس به نظرت
ات : کی گفته من تنهایی میرقصم...حتما اولین کسی که از بقیه شاهزاده ها جلو میزنه شاهزاده جانگه (눈‸눈)
جیمین : پس بگو واسه همین میخوای یاد بگیری
ات : اره اره
به نظر میاد جیمین داره بام صمیمی میشه
شمشیرمو یه سمت گزاشتم..اومد سمتم دستمو گرف..تازه متوجه شدم..دستاششششش خیلی کوچولوان..
جیمین : به دستام توجه نکن خواهشا میدونم کوچیکن(눈‸눈)
ات : شبیه دستای نوزاده
جیمین : هی دستکمم نگیر من از داداشتم بزرگترم
ات : هومممم باشه باشه شروع کنیم
ات : واسه مراسم تاج گزاری بیای
جیمین : چ..چی؟! اصن فکرشم نکن
ات : تولوخودااااا
جیمین : انگار که حرفای تازه رو نشنیدی
ات : لازم نیس اسمتو بگی تو فقد بیااا
جیمین :.....
ات : تولوخودا•-•
جیمین : خیلی خب...
ات : یسسسسس
جیمین : دارم شک میکنم تو واقعا بانو کیم هستی
ات : چرا؟
جیمین : شنیده بودم بانو کیم نمیتونه راه بره و همچین رفتاری داشته باشه
ات : چشمم نزن تا 2 روز پیش تونستم سرپا وایسم و اینکه از ذستور دادن متنفرم
جیمین : ا..خیلی خب...امروز قرص ماه کامل نیس
ات : همیشه وقتی قرص ماه کامله میرقصی؟
جیمین : اوهوم
ات : خب...میشه به من هم...یکم یاد بدی؟
جیمین : هوم؟
ات : میدونم مجبورم میکنن تو مراسم برقصم..خانواده های سلطنتی هم هستن نمیخوام ابروم جلو ملت بره :>
جیمین : فکرشو بکن جلو یه شاهزاده ضایع بشی..مثلا لباس برنسسیت پاره شه...یا بیوفتی روش..یا..
ات : هوی هوی اخر مجبورم میکنی روز تاج گزاری خودمو به موش مردگی بزنم کنسل کنن..منحرف(눈‸눈)
جیمین :*خنده*
ات : به ندیمه ها میگم یه لباس جذاب اماده کنن برات خیلی قشنگگگگ
جیمین : هوم...
ات : خیلی خب...
جیمین : خب...
ات : پاشو دیگه بهم یاد بده
جیمین بلند شد
جیمین : صبر کن تنهایی رقصیت ضایع نیس به نظرت
ات : کی گفته من تنهایی میرقصم...حتما اولین کسی که از بقیه شاهزاده ها جلو میزنه شاهزاده جانگه (눈‸눈)
جیمین : پس بگو واسه همین میخوای یاد بگیری
ات : اره اره
به نظر میاد جیمین داره بام صمیمی میشه
شمشیرمو یه سمت گزاشتم..اومد سمتم دستمو گرف..تازه متوجه شدم..دستاششششش خیلی کوچولوان..
جیمین : به دستام توجه نکن خواهشا میدونم کوچیکن(눈‸눈)
ات : شبیه دستای نوزاده
جیمین : هی دستکمم نگیر من از داداشتم بزرگترم
ات : هومممم باشه باشه شروع کنیم
۹.۶k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.