پارت ۳:
پارت ۳:
ات ویو ث:رفتم خونه و رو تخت خوابیدم و کلی گریه کردم یهو درد شدیدیو تو شکمم احساس کردم همینطور هی بدتر و بدتر میشد به زرو گوشیم و برداشتم و به جونگکوک زنگ زدم
جونگکوک:جانم ات
ات:جنگ...کوک بچه ها ..... دا....رن .......میان
جونگکوک:تهیونگ کجاست وایسا اومدم
ات:تو حالا.....بیا ...بر....ات ... توضیح میدم
جونگکوک ویو:
ات زنگ زد و گفت بچه ها دارن میان سریع سوار ماشین شدم و به سریع سمت خونشون حرکت کردم ولی چرا تهیونگ نبود پس زنگ زدم به تهیونگ
جونگکوک:الو تهیونگ کجایی ات بهم زنگ زد گفت بچه ها دارن میان من الان تو راه خونتونم
تهیونگ:چیییی وایسا اومدم
جونگکوک:نه نیا خونه برو بیمارستان.......(یه چیزی تصور کنید)
تهیونگ:باشه
جونگکوک ویو:رسیدم و ات و سوار ماشین کردم و بردم بیمارستان بردنش اتاق عمل ک تهیونگ اومد
تهیونگ:ات کجاست حالش خوبه
جونگکوک:نگران نباش خوبه بردنش اتاق عمل
تهیونگ:اوک
تهیونگ ویو:یک ساعت گذشته بود ولی هنوز نیومده بودن تا اینکه یهو دکتر اومد
تهیونگ:دکتر حالشون خوبه
دکتر:هر سه سالم هستن نگران نباشید
ات ویو ث:رفتم خونه و رو تخت خوابیدم و کلی گریه کردم یهو درد شدیدیو تو شکمم احساس کردم همینطور هی بدتر و بدتر میشد به زرو گوشیم و برداشتم و به جونگکوک زنگ زدم
جونگکوک:جانم ات
ات:جنگ...کوک بچه ها ..... دا....رن .......میان
جونگکوک:تهیونگ کجاست وایسا اومدم
ات:تو حالا.....بیا ...بر....ات ... توضیح میدم
جونگکوک ویو:
ات زنگ زد و گفت بچه ها دارن میان سریع سوار ماشین شدم و به سریع سمت خونشون حرکت کردم ولی چرا تهیونگ نبود پس زنگ زدم به تهیونگ
جونگکوک:الو تهیونگ کجایی ات بهم زنگ زد گفت بچه ها دارن میان من الان تو راه خونتونم
تهیونگ:چیییی وایسا اومدم
جونگکوک:نه نیا خونه برو بیمارستان.......(یه چیزی تصور کنید)
تهیونگ:باشه
جونگکوک ویو:رسیدم و ات و سوار ماشین کردم و بردم بیمارستان بردنش اتاق عمل ک تهیونگ اومد
تهیونگ:ات کجاست حالش خوبه
جونگکوک:نگران نباش خوبه بردنش اتاق عمل
تهیونگ:اوک
تهیونگ ویو:یک ساعت گذشته بود ولی هنوز نیومده بودن تا اینکه یهو دکتر اومد
تهیونگ:دکتر حالشون خوبه
دکتر:هر سه سالم هستن نگران نباشید
۱۴.۲k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.