ماه یخی پارت ۹
ماه یخی پارت ۹
از دید چویا
دیدم که میکو یهو بلند شد و گفت
میکو : من دیگه باید برم
چویا: ولی تو اصلا چیزی نخوردی تازه حالتم زیاد خوب نیست داری تلو تلو میخوری
میکو : اشکالی نداره من حالم خوبه
چویا : باشه به عنوان یه دوست قبولت میکنم حلا میشه بمونی و غذاتو بخوری
از دید میکو
راستش وقتی این حرفو زد انگار دنیا رو بهم دادن خیلی خوش حال بودم
دلم میخواست هر کاری که از من میخواست رو براش انجام بدم در حالی که چشمام برق میزد باشه ای گفتم
بعد از خوردن غذا
از دید راوی
اون به محض ریختن نوشیدنی در لیوان چویا . چویا ۴ لیوان سر کشی و میکو هم ۲ لیوان
چویا که دیگه مست شده داشت کم کم خوابش میگرفت
میکو : بهتره بری تو تختت بخوابی فردا باید بری سر کار
چویا : ...........
میکو دست چویا رو گذاشت دور گردنش و بهش کمک کرد تا بره تو تختش و بعد که میکو از اونجا رفت و بالاخره رفت خونش
( راستی قدرت میکو اینه که میتونه به هر چیزی مثل وسیله و افراد دیگر تبدیل بشه که برای نفوذ و جاسوسی خوبه)
روز بعد
از دید چویا
چویا با عجله بیدار شدم و ساعت رو نگاه کردم گفتم
چویا : واااااااااااااااااای دیرمم شددددههههههههه
گذر زمان ۳ماه بعد
از دید میکو
الان ۳ ماهی میشه که منو چویا با هم دوستیم راستش بیشتر از قبل عاشقش شدم
امروز میخوام ببینم که اون کیو دوست داره
برای همین اونو به یه کافه دعوت کردم
از دید راوی
میکو دوید سمت چویا و گفت
میکو : سلام چویا ساما ممنون که اومدید
از دید چویا
دیدم که میکو یهو بلند شد و گفت
میکو : من دیگه باید برم
چویا: ولی تو اصلا چیزی نخوردی تازه حالتم زیاد خوب نیست داری تلو تلو میخوری
میکو : اشکالی نداره من حالم خوبه
چویا : باشه به عنوان یه دوست قبولت میکنم حلا میشه بمونی و غذاتو بخوری
از دید میکو
راستش وقتی این حرفو زد انگار دنیا رو بهم دادن خیلی خوش حال بودم
دلم میخواست هر کاری که از من میخواست رو براش انجام بدم در حالی که چشمام برق میزد باشه ای گفتم
بعد از خوردن غذا
از دید راوی
اون به محض ریختن نوشیدنی در لیوان چویا . چویا ۴ لیوان سر کشی و میکو هم ۲ لیوان
چویا که دیگه مست شده داشت کم کم خوابش میگرفت
میکو : بهتره بری تو تختت بخوابی فردا باید بری سر کار
چویا : ...........
میکو دست چویا رو گذاشت دور گردنش و بهش کمک کرد تا بره تو تختش و بعد که میکو از اونجا رفت و بالاخره رفت خونش
( راستی قدرت میکو اینه که میتونه به هر چیزی مثل وسیله و افراد دیگر تبدیل بشه که برای نفوذ و جاسوسی خوبه)
روز بعد
از دید چویا
چویا با عجله بیدار شدم و ساعت رو نگاه کردم گفتم
چویا : واااااااااااااااااای دیرمم شددددههههههههه
گذر زمان ۳ماه بعد
از دید میکو
الان ۳ ماهی میشه که منو چویا با هم دوستیم راستش بیشتر از قبل عاشقش شدم
امروز میخوام ببینم که اون کیو دوست داره
برای همین اونو به یه کافه دعوت کردم
از دید راوی
میکو دوید سمت چویا و گفت
میکو : سلام چویا ساما ممنون که اومدید
۲.۸k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.