بی خبر آمد ولی در بوق و کرنا کرد و رفت
بی خبر آمد ولی در بوق و کرنا کرد و رفت
بی تفاوت التماسم را تماشا کرد و رفت
او که احساس مرا عمری گدایی کرده بود
آخر احساسش به من را ساده حاشا کرد و رفت
فکر می کردم که درمان تمام دردهاست
حیف، او تنها غم خود را مداوا کرد و رفت
روزگاری غم برایم هیچ معنایی نداشت
آمد و غم را برایم خوب معنا کرد و رفت
زندگی بی او برایم زندگی با درد بود
او که پای مردنم را زود امضا کرد و رفت..
بی تفاوت التماسم را تماشا کرد و رفت
او که احساس مرا عمری گدایی کرده بود
آخر احساسش به من را ساده حاشا کرد و رفت
فکر می کردم که درمان تمام دردهاست
حیف، او تنها غم خود را مداوا کرد و رفت
روزگاری غم برایم هیچ معنایی نداشت
آمد و غم را برایم خوب معنا کرد و رفت
زندگی بی او برایم زندگی با درد بود
او که پای مردنم را زود امضا کرد و رفت..
۱.۰k
۱۷ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.