فیک ران part 42
که یهویی...
دو تا کیک پرت میشه تو صورته ا/ت و کاکوچو
ا/ت: اصلن یادم نمیاد تو کارم از کیک اسفاده کرده باشم...
کاکوچو:ینی این تله ی تو نیس؟
ا/ت: نه...
×:توووووووووووووووووووووووووو بایددددددددددددددددددد پولههههههههههههههههههه لباساییییییییییی ک بخاطرت روش بالا آوردن و بخاطرت..سگ و گربه پاره پورش کردن رو بدیییییییییبییییییییی
ا/ت: ببینم این کیه؟ آها اون گربه وحشیه.. همونی ک پول رو میپرسته..
کوکو: اصلنم اینطور نیسسسس
ا/ت: ولی تو بخاطر لباسی ک الان حتی وجود خارجی هم نداره داری بابامو در میاری...
تازه کاکوچو پولشو میده
کاکوچو: چییییییییییییییی؟؟؟
ا/ت: زهره مار پولو از ارثه بابام بیارممممم بدم به این اسبه دونل؟؟
کوکو: چییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟
ا/ت: چی نداره از مایکی هم بابت اون سفید کننده عذرخاهی میکنم🥹😂😂
کاکوچو: بیا بریم...
کوکو: کجا میری پوله منو بدههههههههه
کاکوچو: اهههههههههه ببند دیگهههه اون گهواره ی حوض آب نکشیدهههههههههه رووووووووووو
کوکو:😐😐😐🪚🪚🪚🪚
کاکوچو: ا/ت بریم صورتمونو بشوریم بعد درباره ی همه چی حرف میزنیم باشه؟
ا/ت: دست کاکوچو رو بغل میکنه دارع راه میرع*
*۳ مین بعد...
کاکوچو:خب ا/ت...از کجا شروع کنیم؟
ویو کوکو: ای من ریدم تو هرچی مهر خاهر برادرانسسسسسسسس اههه مردشورتونننننننن
برم این اسکلایه جنگ زده رو جمع کنم...
مایکی..اوع ارع...اون...سفید کننده...وایییی🤣🤣🤣🤣
مایکی عین سنجو شده فقط یه لنزه آبی کم داشتتتتتت🤣🤣
میره داخل...وایییییییی مایکییییی قیافروووووو
مایکی: خفهههههههههه سر تا پام سفید شدههههههههه
راستی اون باجی رو من زورم نرسید از تو اون کپه ی لباس بیار بیرون...
کوکو: مایکی خاک تو سرت...حالا عین نوادگانه پرنسس ایزانا شدی🤣🤣🤣
مایکی: مرگگگگگگگگگ زهره اپی گلوتتتتتتت
کوکو: باجییییییی *درحال زور زدن و کشیدنه دستش...
آیییئییی*
بیاااا*
بیروووونننننن***
مایکی: انقد زور میزنی نرینی یه وقت..🤣
کوکو بلخره باجی رو موفق به بیرون کشیدن میکنه و هردو پرت میشن سمت مایکیو با مخ میوفتن سمت دیوار
کوکو: بلخره...مایکی لباسات احتمالن با جوشه شیرین میرن...
مایکی: من با این سر و وعض جرعت ندارم تا خوده حموم برم...
باجی لباسشو در میاره*
باجی: بیا این هودیو بگیر فعلن بپوش بریم بقیه رو در بیاریم...
کوکو: بچه ها بعدی ایزاناعه یه فکری دارم باید کرم بریزیم بهش...
باجی: من حوصله ندارم با دمپاییش بیوفته دنبالمون
مایکی:ارع دستش سنگینه...
باجی:مایکی با دمپایی میزنه بعد دستش سنگینه؟
کوکو: 🤣🤣🤣
مایکی: مرگگگگگگگگگگگگ سر به سرممم نزاریدددددد
ایده ی کوکو چیه؟ کامنت کنید..
دو تا کیک پرت میشه تو صورته ا/ت و کاکوچو
ا/ت: اصلن یادم نمیاد تو کارم از کیک اسفاده کرده باشم...
کاکوچو:ینی این تله ی تو نیس؟
ا/ت: نه...
×:توووووووووووووووووووووووووو بایددددددددددددددددددد پولههههههههههههههههههه لباساییییییییییی ک بخاطرت روش بالا آوردن و بخاطرت..سگ و گربه پاره پورش کردن رو بدیییییییییبییییییییی
ا/ت: ببینم این کیه؟ آها اون گربه وحشیه.. همونی ک پول رو میپرسته..
کوکو: اصلنم اینطور نیسسسس
ا/ت: ولی تو بخاطر لباسی ک الان حتی وجود خارجی هم نداره داری بابامو در میاری...
تازه کاکوچو پولشو میده
کاکوچو: چییییییییییییییی؟؟؟
ا/ت: زهره مار پولو از ارثه بابام بیارممممم بدم به این اسبه دونل؟؟
کوکو: چییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟
ا/ت: چی نداره از مایکی هم بابت اون سفید کننده عذرخاهی میکنم🥹😂😂
کاکوچو: بیا بریم...
کوکو: کجا میری پوله منو بدههههههههه
کاکوچو: اهههههههههه ببند دیگهههه اون گهواره ی حوض آب نکشیدهههههههههه رووووووووووو
کوکو:😐😐😐🪚🪚🪚🪚
کاکوچو: ا/ت بریم صورتمونو بشوریم بعد درباره ی همه چی حرف میزنیم باشه؟
ا/ت: دست کاکوچو رو بغل میکنه دارع راه میرع*
*۳ مین بعد...
کاکوچو:خب ا/ت...از کجا شروع کنیم؟
ویو کوکو: ای من ریدم تو هرچی مهر خاهر برادرانسسسسسسسس اههه مردشورتونننننننن
برم این اسکلایه جنگ زده رو جمع کنم...
مایکی..اوع ارع...اون...سفید کننده...وایییی🤣🤣🤣🤣
مایکی عین سنجو شده فقط یه لنزه آبی کم داشتتتتتت🤣🤣
میره داخل...وایییییییی مایکییییی قیافروووووو
مایکی: خفهههههههههه سر تا پام سفید شدههههههههه
راستی اون باجی رو من زورم نرسید از تو اون کپه ی لباس بیار بیرون...
کوکو: مایکی خاک تو سرت...حالا عین نوادگانه پرنسس ایزانا شدی🤣🤣🤣
مایکی: مرگگگگگگگگگ زهره اپی گلوتتتتتتت
کوکو: باجییییییی *درحال زور زدن و کشیدنه دستش...
آیییئییی*
بیاااا*
بیروووونننننن***
مایکی: انقد زور میزنی نرینی یه وقت..🤣
کوکو بلخره باجی رو موفق به بیرون کشیدن میکنه و هردو پرت میشن سمت مایکیو با مخ میوفتن سمت دیوار
کوکو: بلخره...مایکی لباسات احتمالن با جوشه شیرین میرن...
مایکی: من با این سر و وعض جرعت ندارم تا خوده حموم برم...
باجی لباسشو در میاره*
باجی: بیا این هودیو بگیر فعلن بپوش بریم بقیه رو در بیاریم...
کوکو: بچه ها بعدی ایزاناعه یه فکری دارم باید کرم بریزیم بهش...
باجی: من حوصله ندارم با دمپاییش بیوفته دنبالمون
مایکی:ارع دستش سنگینه...
باجی:مایکی با دمپایی میزنه بعد دستش سنگینه؟
کوکو: 🤣🤣🤣
مایکی: مرگگگگگگگگگگگگ سر به سرممم نزاریدددددد
ایده ی کوکو چیه؟ کامنت کنید..
۱۹.۶k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.