درخاستی والت ۴
والت و فیری در افق محو میشوند
ا/ت:چی الان الان چیشد
یک روز کامل بعد از زبان ا/ت
هنوز تو شوک حرفای اون دوتا موندم یعنی
داشتن راست میگفتن یا چون میدونستن من اونجام داشتن منو اذیت میکردن
همینجوری تو ذهنم با خودم کلنجار میرفتم نمیدونست
باید چیکار کنم یا نکنم نمیدونستم
حتی نمیتونستم درست تمرین کنم
ذهنم کلاً یه جای دیگه بود
اما امروز یه چیز عجیبی داشت والت نیومده بود واسه تمرین
وسط تمرین بودیم که والت با سرعت نور وارد سالن شد
والت:خواب موندممممممممممممم
عجب جای نگرانی نیست والت مثل همیشه است فکر کنم به خاطر تمرین زیاد صبحی توهم زده بودم اصلاً به والت نمیخوره بخواد همچین کاری کنه
هانچو به والت اشاره کرد که بیاد پیشش تا با هم تمرین کنند
والت با سرعت نور به طرف هانچو دوید و سر راه محکم به خورد به من
ولی خب والت سریع از جاش بلند شد و معذرت خواهی کرد و دوید که بره تمرین کنه
انگار یه چیزی از داخل جیبش افتاد
یه تیکه کاغذ بود
برش داشتم به والت گفتم: آهای والت اینو جا گذاشتی
والت گفت: فکر کنم دیگه به دردم نمیخوره میتونی بندازیش دور
باشه گفتم رفتم کاغذو بندازم اما وسط راه فضولیم گل کرد گفتم بهتره بازش کنم ببینم توش چیه
داخلش نوشته بود
(ا/ت امشب ساعت ۹ بیا جنگل کارت دارم)
ا/ت:چیییییییییییییییییی
با استرس روم برگردوندم سمت والت
والت یه دفعه زیر چشمی بهم نگاه کرد و متوجه شد که من داخل کاغذ خوندم
بعدش چشمک زد و برگشت که تمرین کنه
نیم ساعت بعد
من بعد از خوندن اون نامه دست و پامو گم کردم و دیگه نتونستم تمرین کنم واسه همین اومدم داخل اتاقم ولی هنوز داخل شوکم
ببینم منظورش چی بود یعنی چه ساعت ۹ شب بیا یعنی چی برم نرم
همینجوری غرق در افکار بودم که نفهمیدم کی خوابم برد
بلند که شدم ساعت ۸:۴۵ شب بود
همه بچهها خوابیده بودن
یعنی اینقدر خوابیدم پشمام
به ساعت نگاه کردم و دوباره یاد یاداشته والت افتادم
با اینکه هنوز گیج بودم ولی سریع آماده شدم که برم ببینم چیکارم داره
یکی از قشنگترین لباسهایی که آورده بودم پوشیدم و سریع رفتم بیرون
معمولا این تایمها کریستینا رائول رو میذاره بیرون تا مراقب باشه بچهها بیدار نشن و نیان بیرون واسه همین باید مراقب باشم
رائول روی صندلیش خوابش برده بود خوب این یه جورایی خوش شانسی من حساب میشد واسه همین سریع ردش کردم و رفتم
والت گفت بیا داخل جنگل ولی نگفت دقیقاً کجا واسه همین من نزدیک همون زمین تمرینمون منتظرش بودم
ا/ت:چی الان الان چیشد
یک روز کامل بعد از زبان ا/ت
هنوز تو شوک حرفای اون دوتا موندم یعنی
داشتن راست میگفتن یا چون میدونستن من اونجام داشتن منو اذیت میکردن
همینجوری تو ذهنم با خودم کلنجار میرفتم نمیدونست
باید چیکار کنم یا نکنم نمیدونستم
حتی نمیتونستم درست تمرین کنم
ذهنم کلاً یه جای دیگه بود
اما امروز یه چیز عجیبی داشت والت نیومده بود واسه تمرین
وسط تمرین بودیم که والت با سرعت نور وارد سالن شد
والت:خواب موندممممممممممممم
عجب جای نگرانی نیست والت مثل همیشه است فکر کنم به خاطر تمرین زیاد صبحی توهم زده بودم اصلاً به والت نمیخوره بخواد همچین کاری کنه
هانچو به والت اشاره کرد که بیاد پیشش تا با هم تمرین کنند
والت با سرعت نور به طرف هانچو دوید و سر راه محکم به خورد به من
ولی خب والت سریع از جاش بلند شد و معذرت خواهی کرد و دوید که بره تمرین کنه
انگار یه چیزی از داخل جیبش افتاد
یه تیکه کاغذ بود
برش داشتم به والت گفتم: آهای والت اینو جا گذاشتی
والت گفت: فکر کنم دیگه به دردم نمیخوره میتونی بندازیش دور
باشه گفتم رفتم کاغذو بندازم اما وسط راه فضولیم گل کرد گفتم بهتره بازش کنم ببینم توش چیه
داخلش نوشته بود
(ا/ت امشب ساعت ۹ بیا جنگل کارت دارم)
ا/ت:چیییییییییییییییییی
با استرس روم برگردوندم سمت والت
والت یه دفعه زیر چشمی بهم نگاه کرد و متوجه شد که من داخل کاغذ خوندم
بعدش چشمک زد و برگشت که تمرین کنه
نیم ساعت بعد
من بعد از خوندن اون نامه دست و پامو گم کردم و دیگه نتونستم تمرین کنم واسه همین اومدم داخل اتاقم ولی هنوز داخل شوکم
ببینم منظورش چی بود یعنی چه ساعت ۹ شب بیا یعنی چی برم نرم
همینجوری غرق در افکار بودم که نفهمیدم کی خوابم برد
بلند که شدم ساعت ۸:۴۵ شب بود
همه بچهها خوابیده بودن
یعنی اینقدر خوابیدم پشمام
به ساعت نگاه کردم و دوباره یاد یاداشته والت افتادم
با اینکه هنوز گیج بودم ولی سریع آماده شدم که برم ببینم چیکارم داره
یکی از قشنگترین لباسهایی که آورده بودم پوشیدم و سریع رفتم بیرون
معمولا این تایمها کریستینا رائول رو میذاره بیرون تا مراقب باشه بچهها بیدار نشن و نیان بیرون واسه همین باید مراقب باشم
رائول روی صندلیش خوابش برده بود خوب این یه جورایی خوش شانسی من حساب میشد واسه همین سریع ردش کردم و رفتم
والت گفت بیا داخل جنگل ولی نگفت دقیقاً کجا واسه همین من نزدیک همون زمین تمرینمون منتظرش بودم
۲.۰k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.