👤فیک👤
👤فیک👤
👤از : جیمین👤
👤عنوان : وقتی پدراتون دشمن بودن ولی پدرش از تو خوشش اومده بود و میخواست تو عروسش باشی👤
part : ۵
پارک : تو چی کار داری اصن مگه دست توعه این عقد و عروسی رو من میگیرم ( اخم)
دای هیون: *سرش رو به پارک بود ولی وقتی جُملش تموم شد سرش رو آورد پایین و گریه کرد *
پارک : هی مرد گنده خجالت بکش واسه چی داری گریه میکنی ها
پارک : واسه این داری گریه میکنی که دلم بسوزه پشیمون شم( پوزخند)
دای هیون: هق....ن...نه( گریه)
پارک: پس چی
دای هیون: من نمیتونم ببینم..هق ... د....دخترم با کسی که دوست نداره عقد میکنه( گریه)
پارک : هی اصن شاید بهشون گفتیم همو دوست داشتن الآنم پاشو زشته یکی میاد میبینه میگه چی شده پاشو
دای هیون : باشه....
..........................................
چند ساعت بعد صبحونه ویو ا.ت:
دیگه کم کم داشتیم سوار ماشین میشدیم وقتی همه کارارو کردیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم .
...........................................
ویو دای هیون:
یکی دو روز میشد برگشته بودیم خونه و واسه اینکه منو پارک باهم تو شرکت کار میکنیم اون هر روز منو میدید و قضیه ی ازدواج رو پیش میکشید به همه گفته بودیم بجز ا.ت و جیمین و پارک همش بهم میگفت که برو به ا.ت بگو ولی من میپیچوندم . وقتی رفتم پارکینگ شرکت سوار ماشین شم پارک صدام کرد
پارک : هی هی دای هیون وایسا
دای هیون: برگشتم سمتش میدونستم میخواست چی بگه با ترس آب دهنمو قورت دادم و گفتم : چیه ؟
پارک : ببین این همه بهت گفتم قضیه رو به ا.ت بگو نگفتی ما فردا میایم خواستگاری دیگه خودت میدونی.
دای هیون: چی چرا انقد زود بزار حداقل پس فردا
پارک : تقصیر خودته من هرچقدر گفتم بگو نگفتی من عقب نمیندازم
دای هیون: عه...خب...ب..باشه بیاین ما آماده میشیم
پارک : خوبه پس زنت هم که نه نمیاره
دای هیون: نه باهاش حرف زدم
پارک : خوبه ببینم چیکار میکنی ( دستشو گذاشت رو شونه ی دای هیون و رفت سمت ماشین)
ادمین : پارت شیش رو شاید الان بزارم شاید نه هر وقت بتونم
امیدوارم خوشتون اومده باشه ببخشید اگه بد شد و کم بود🤍✨🦋
#کیدراما#کیپاپ#کره#فیک
#فیک_بی_تی_اس#جونگکوک#جیمین
#بی_تی_اس
👤از : جیمین👤
👤عنوان : وقتی پدراتون دشمن بودن ولی پدرش از تو خوشش اومده بود و میخواست تو عروسش باشی👤
part : ۵
پارک : تو چی کار داری اصن مگه دست توعه این عقد و عروسی رو من میگیرم ( اخم)
دای هیون: *سرش رو به پارک بود ولی وقتی جُملش تموم شد سرش رو آورد پایین و گریه کرد *
پارک : هی مرد گنده خجالت بکش واسه چی داری گریه میکنی ها
پارک : واسه این داری گریه میکنی که دلم بسوزه پشیمون شم( پوزخند)
دای هیون: هق....ن...نه( گریه)
پارک: پس چی
دای هیون: من نمیتونم ببینم..هق ... د....دخترم با کسی که دوست نداره عقد میکنه( گریه)
پارک : هی اصن شاید بهشون گفتیم همو دوست داشتن الآنم پاشو زشته یکی میاد میبینه میگه چی شده پاشو
دای هیون : باشه....
..........................................
چند ساعت بعد صبحونه ویو ا.ت:
دیگه کم کم داشتیم سوار ماشین میشدیم وقتی همه کارارو کردیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم .
...........................................
ویو دای هیون:
یکی دو روز میشد برگشته بودیم خونه و واسه اینکه منو پارک باهم تو شرکت کار میکنیم اون هر روز منو میدید و قضیه ی ازدواج رو پیش میکشید به همه گفته بودیم بجز ا.ت و جیمین و پارک همش بهم میگفت که برو به ا.ت بگو ولی من میپیچوندم . وقتی رفتم پارکینگ شرکت سوار ماشین شم پارک صدام کرد
پارک : هی هی دای هیون وایسا
دای هیون: برگشتم سمتش میدونستم میخواست چی بگه با ترس آب دهنمو قورت دادم و گفتم : چیه ؟
پارک : ببین این همه بهت گفتم قضیه رو به ا.ت بگو نگفتی ما فردا میایم خواستگاری دیگه خودت میدونی.
دای هیون: چی چرا انقد زود بزار حداقل پس فردا
پارک : تقصیر خودته من هرچقدر گفتم بگو نگفتی من عقب نمیندازم
دای هیون: عه...خب...ب..باشه بیاین ما آماده میشیم
پارک : خوبه پس زنت هم که نه نمیاره
دای هیون: نه باهاش حرف زدم
پارک : خوبه ببینم چیکار میکنی ( دستشو گذاشت رو شونه ی دای هیون و رفت سمت ماشین)
ادمین : پارت شیش رو شاید الان بزارم شاید نه هر وقت بتونم
امیدوارم خوشتون اومده باشه ببخشید اگه بد شد و کم بود🤍✨🦋
#کیدراما#کیپاپ#کره#فیک
#فیک_بی_تی_اس#جونگکوک#جیمین
#بی_تی_اس
۴.۸k
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.