مروارید آبی پارت ۲۲
از زبان والت
وقتی از خواب پا شدم چشام درست نمیدید
ولی انگار رو یه تخت دراز کشیده بودم تلاش
کردم دستاو پا هام رو تکون بدم ولی نمیشد
انگار یکی اونارو بسته بود دقت که کردم دیدم
یه لباس سفیده بیمارستانی تنم بود اما من
مطمئنم که تا قبل اینکه بیهوش شم هودی
محبوبم رو پوشیده بودم تلاش کردم دست
و پا هام رو باز کنم ولی نمیشد ولی یه دفه
صدایی رو شنیدم که لرزه به تنم انداخت
یونا:اوه بیدار شدی غیره منتظره بود فکر
میکردم تا دو ساعت آینده بیدار نشی
والت:بازم تو از جو نم چی میخای
ولم کن
یونا:ولی من هنوز با تو کار دارم نمیتونم
ولت کنم بری
والت
خیلی ترسیده بودم کل بدم نم بی حس شد به سختی
نفس می کشیدم ولی بعد متوجه شدم یه سری آدم که
روپوش سفید داشتن بالا سرم پیدا شدن یکی شون یه
داروی عجیب به خوردم داد و احساس کردم چشام سنگین
شده یعنی قراره بمیرم نه نباید دوستام اون بالا منتظرمن اگه
بفهمن من مردم خیلی ناراحت میشن تازه من کلی مسابقه دارم
باید برم و دوباره مثل همیشه باشگاه رو سر بلند کنم ولی.....
(این خیلی پایان غم انگیزه برای منه 🥲 اگه) (قراره اینجوری)
(بمیرم 💔واقعا دلم به حال خودم میسوزه)
( پایان فصل اول مروارید آبی)
( یک شروع شیرین و یک پایان)
( غم انگیز😢)
وقتی از خواب پا شدم چشام درست نمیدید
ولی انگار رو یه تخت دراز کشیده بودم تلاش
کردم دستاو پا هام رو تکون بدم ولی نمیشد
انگار یکی اونارو بسته بود دقت که کردم دیدم
یه لباس سفیده بیمارستانی تنم بود اما من
مطمئنم که تا قبل اینکه بیهوش شم هودی
محبوبم رو پوشیده بودم تلاش کردم دست
و پا هام رو باز کنم ولی نمیشد ولی یه دفه
صدایی رو شنیدم که لرزه به تنم انداخت
یونا:اوه بیدار شدی غیره منتظره بود فکر
میکردم تا دو ساعت آینده بیدار نشی
والت:بازم تو از جو نم چی میخای
ولم کن
یونا:ولی من هنوز با تو کار دارم نمیتونم
ولت کنم بری
والت
خیلی ترسیده بودم کل بدم نم بی حس شد به سختی
نفس می کشیدم ولی بعد متوجه شدم یه سری آدم که
روپوش سفید داشتن بالا سرم پیدا شدن یکی شون یه
داروی عجیب به خوردم داد و احساس کردم چشام سنگین
شده یعنی قراره بمیرم نه نباید دوستام اون بالا منتظرمن اگه
بفهمن من مردم خیلی ناراحت میشن تازه من کلی مسابقه دارم
باید برم و دوباره مثل همیشه باشگاه رو سر بلند کنم ولی.....
(این خیلی پایان غم انگیزه برای منه 🥲 اگه) (قراره اینجوری)
(بمیرم 💔واقعا دلم به حال خودم میسوزه)
( پایان فصل اول مروارید آبی)
( یک شروع شیرین و یک پایان)
( غم انگیز😢)
۱.۹k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.