تقدیر سیاه و سفید p58
اون قدر اهن داغ روی تنم گذاشت که نصف تنم قهوه ای شده بود
با باز شدن دستام به خودم اومدم ...روی تخت خوابوندم و دست و پام رو به گوشه های تخت بست
با نگام بهش نشون میدادم که چقدر ازش بدم میاد
با پارچه ای مشکی چشام رو بست
متوجه باز شدن سوتینم شدم و بعد هم پاره شدن لباس زیرم
حدود یه دقیقه لمس تهیونگ رو حس نکردم انگار رو تخت نبود ...بعد چند ثانیه صدای لیوان آب که توش تکه های یخه اومد
تهیونگ رو تخت نشست ولی اینار لباسی نداشت
تهیونگ: امشب میخوام جور دیگه ای ازت لذت ببرم
ادامه در کامنت
با باز شدن دستام به خودم اومدم ...روی تخت خوابوندم و دست و پام رو به گوشه های تخت بست
با نگام بهش نشون میدادم که چقدر ازش بدم میاد
با پارچه ای مشکی چشام رو بست
متوجه باز شدن سوتینم شدم و بعد هم پاره شدن لباس زیرم
حدود یه دقیقه لمس تهیونگ رو حس نکردم انگار رو تخت نبود ...بعد چند ثانیه صدای لیوان آب که توش تکه های یخه اومد
تهیونگ رو تخت نشست ولی اینار لباسی نداشت
تهیونگ: امشب میخوام جور دیگه ای ازت لذت ببرم
ادامه در کامنت
۶۵.۴k
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.