رویای حقیقی پارت ۷
(فردا صبح )
(داخل شرکت)
ته : ات من رفتم
ات : باشه برو مراقب خودت باش
ته : تو هم همین طور :)
(ات میره پشت در اتاق کوک)
ات : (درمیزنه)
کوک : بیا تو
ات : امم..ببخشید مزاحم شدم..ت..ته رفت بیرون . م...منم
کوک : بیا بشین ات . راحت باش
ات : مرسی :)
(چند دقیقه بعد)
(لوکاس در میزنه )
کوک : بیا تو
لوکاس : سلام کوک
عه ات سلام . تو هم اینجایی
ات : اهوم :)
لوکاس : کوک برگه هایی که دیروز به ته دادم رو اوردم
کوک : اوه..بده به من
ویو ات : کوک برگه ها رو گرفت و سریع گذاشت تو کشو میزش و درش رو قفل کرد . این برگه ها همون برگه هایی بودن که من دیروز دیدم . نمی دونم ولی حس خوبی نداشتم . چرا کوک سریع عکس العمل نشون داد و جمعشون کرد . حتما به خاطر اینکه من نبینم ولی چین اینا اخه .مطمعنم دارن یک چیزیو مخفی می کنن. کوک موقع استراحتش بود و داشت قهوه می خورد .
ات : کوک می گم میشه یک سوال بکنم
کوک : اره بپرس
ات : کمپانی ایکسیو با شما شراکتی داره؟
کوک : (قهوه پرید تو گلوش و به سرفه افتاد)
چ...چی . اممم نه یعنی اره شراکت نمیشه گفت یک جور رابطه
ات : اها
(بعد از ظهر )
ات : ته می گم میشه من برم خونه میا(دوستش)
ته : اره بزار کارم تموم شه باهم میریم
ات : ن..نه می خوام تنهایی برم
ته : اخه ات....
ات : خونش سر همین کوچه هست
ته : باشه برو ولی مراقب باش
ات : مرسی زود بر می گردم .....
(داخل شرکت)
ته : ات من رفتم
ات : باشه برو مراقب خودت باش
ته : تو هم همین طور :)
(ات میره پشت در اتاق کوک)
ات : (درمیزنه)
کوک : بیا تو
ات : امم..ببخشید مزاحم شدم..ت..ته رفت بیرون . م...منم
کوک : بیا بشین ات . راحت باش
ات : مرسی :)
(چند دقیقه بعد)
(لوکاس در میزنه )
کوک : بیا تو
لوکاس : سلام کوک
عه ات سلام . تو هم اینجایی
ات : اهوم :)
لوکاس : کوک برگه هایی که دیروز به ته دادم رو اوردم
کوک : اوه..بده به من
ویو ات : کوک برگه ها رو گرفت و سریع گذاشت تو کشو میزش و درش رو قفل کرد . این برگه ها همون برگه هایی بودن که من دیروز دیدم . نمی دونم ولی حس خوبی نداشتم . چرا کوک سریع عکس العمل نشون داد و جمعشون کرد . حتما به خاطر اینکه من نبینم ولی چین اینا اخه .مطمعنم دارن یک چیزیو مخفی می کنن. کوک موقع استراحتش بود و داشت قهوه می خورد .
ات : کوک می گم میشه یک سوال بکنم
کوک : اره بپرس
ات : کمپانی ایکسیو با شما شراکتی داره؟
کوک : (قهوه پرید تو گلوش و به سرفه افتاد)
چ...چی . اممم نه یعنی اره شراکت نمیشه گفت یک جور رابطه
ات : اها
(بعد از ظهر )
ات : ته می گم میشه من برم خونه میا(دوستش)
ته : اره بزار کارم تموم شه باهم میریم
ات : ن..نه می خوام تنهایی برم
ته : اخه ات....
ات : خونش سر همین کوچه هست
ته : باشه برو ولی مراقب باش
ات : مرسی زود بر می گردم .....
۱۱.۱k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.