forbidden love part 10
لارا دهنش رو بست و خفه شد.
چشمی بین مهمونها چرخوند اما فلیکس رو پیدا نکرد.
با ورود میکائیل و لوکاس نگاهش رو به در داد. فقط میکائیل و لوکاس اومده بودن.
نفسی از روی راحتی کشید اما با ورود چان که دستش رو توی دستای فلیکس گذاشته بود نگاهش روی در قفل شد.
فلیکس توجهی به هیونجین نکرد و روی یکی از میزهای اونجا کنار چان نشست.
>>>>>>>>>>>>>
کوچکترین توجهی بهش نمیشد.حواس هیونجین به فلیکس بود.حواس سوجین هم به فلیکس بود. حواس همه ی مهمون ها به فلیکسی بود که انگار براش مهم نیست که هیونجین داره ازدواج میکنه.
حالا که کسی بهش توجه نمیکنه پس بد نیست اگه یه کاری برای جلب توجه انجام بده.
دستش رو روی سرش گذاشت و ناله ای از درد کرد. بعد هم خودش رو روی زمین انداخت و چشماش رو بست. اولین نفر سوجین سمتش دوید و شونه هاش رو گرفت.
خطاب به هیونجین گفت
-چرا وایسادی بیا کمکش کن
آهی از عصبانیت و کلافگی کشید و دختر رو بلند کرد. پله هارو بالا رفت تا اونو به اتاقش ببره.
>>>>>
-چیزی که داره از چشمام میوفته اشک نیست تویی هیونجین.
چشمی بین مهمونها چرخوند اما فلیکس رو پیدا نکرد.
با ورود میکائیل و لوکاس نگاهش رو به در داد. فقط میکائیل و لوکاس اومده بودن.
نفسی از روی راحتی کشید اما با ورود چان که دستش رو توی دستای فلیکس گذاشته بود نگاهش روی در قفل شد.
فلیکس توجهی به هیونجین نکرد و روی یکی از میزهای اونجا کنار چان نشست.
>>>>>>>>>>>>>
کوچکترین توجهی بهش نمیشد.حواس هیونجین به فلیکس بود.حواس سوجین هم به فلیکس بود. حواس همه ی مهمون ها به فلیکسی بود که انگار براش مهم نیست که هیونجین داره ازدواج میکنه.
حالا که کسی بهش توجه نمیکنه پس بد نیست اگه یه کاری برای جلب توجه انجام بده.
دستش رو روی سرش گذاشت و ناله ای از درد کرد. بعد هم خودش رو روی زمین انداخت و چشماش رو بست. اولین نفر سوجین سمتش دوید و شونه هاش رو گرفت.
خطاب به هیونجین گفت
-چرا وایسادی بیا کمکش کن
آهی از عصبانیت و کلافگی کشید و دختر رو بلند کرد. پله هارو بالا رفت تا اونو به اتاقش ببره.
>>>>>
-چیزی که داره از چشمام میوفته اشک نیست تویی هیونجین.
۴.۸k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.