تصور کن اکسو
تصور کن تو کمک آشپز یه رستوران معروفی... DO هم سرآشپز همون رستورانه...تو که کارت چندان خوب نیست و رقیب زیاد داری...چند شبه یواشکی وقتی همه رفتن توی آشپزخونه تمرین میکنی...یه شب که مطمعن شدی همه رفتن شروع به تمرین میکنی که با صدای قدمهای یک نفر پشت سرت ترسیده برمی گردی...شیشه فلفل توی دستت می افته و میشکنه...
دی او(با اخم):فکر کنم گفته بودم دوست ندارم شبا کسی توی آشپزخونه ببینم...😡
ا.ت(ترسیده رفتی هی میرفتی عقبتر):ب...بخشید...م..من..فقط...م..می خواستم..😨
دی او(با لبخند شیطانی به سمتت اومد):اینجور نمیشه موش کوچولو...باید تنبیه بشی هم برای نافرمانی...هم برای خسارتی که بهم زدی...دوست داری یکجا ازت بگیرم یا قصدی؟😈😈
____
خوب کدومش؟؟؟
دی او(با اخم):فکر کنم گفته بودم دوست ندارم شبا کسی توی آشپزخونه ببینم...😡
ا.ت(ترسیده رفتی هی میرفتی عقبتر):ب...بخشید...م..من..فقط...م..می خواستم..😨
دی او(با لبخند شیطانی به سمتت اومد):اینجور نمیشه موش کوچولو...باید تنبیه بشی هم برای نافرمانی...هم برای خسارتی که بهم زدی...دوست داری یکجا ازت بگیرم یا قصدی؟😈😈
____
خوب کدومش؟؟؟
۳.۱k
۰۳ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.