رمان عشق سیاه و سفید...~part:41
کیونگ: چون ا/ت کلا میزبان میشه....
(مثلا کیونگ میخواد تلافی کنه)
(ا/ت: اخه چرا من نباید استراحت کنم؟! اخه من چقدر بدبختم...(صورتش غمگین میشه))
کیونگ: خب میتونید برید کارای تزیین و غذاهارو اماده کنید زود باشید شب پارتیه ساعت۱٠همچی باید امادع باشه....
(همه میرن سرکارشون سه تا از ندیمه ها با سینو وا/ت وارد اشپز خونه میشن تا دسرو غذاهایی رو برای پارتی امادع کنن به اشپزخونه میرسن و وارد میشنــ)
سینو: ا/ت حالت خوبه؟!
ا/ت: نه(غمگینه و سرشو انداختع پایین)
سینو: معلومه که نبایدم خوب باشی چون کلا امشب بهت بد میگذره واقعا دلم برات میسوزع.... بزار برم از ارباب اجازه بگیرم خواعش کنم منم کمکت کنم....
ا/ت: نیازی نیس... بیخیال شو...
سینو: نه نمیشه باز تلاشمو میکنم....
ا/ت: عاح، باشه
(سینو از اشپز خونه خارج میشه و میره از پله ها بالا به اتاق کیونگ میرسه در میزنه...)
کیونگ: بیا تو...
سینو: سلام ارباب ببخشید مزاحم شدم..!
کیونگ: کارت؟!(منظورش اینه که زود بگو چیکار داری؟!)
سینو: راستش... شما گفتین که ا/ت باید میزبان باشه و تا اخر پارتی اون باید کار کنه....
کیونگ: خو؟! ک چی؟!
سینو: گفتم که از اون جایی که هم داره باما کار میکنه و هم تو پارتی قراره کار کنه خسته میشه کمکش ک........(میخواست حرفشو بزنه تا اینکه کیونگ میپره وسط حرفش...)
کیونگ:خیر...(لحنی اروم ولی جدی)
سینو: اما ار(دوباره کیونگ میپره وسط حرفش)
کیونگ:گفتم نهههههه گمشووووو(ایندفعه دیگه جوش میاره و سر سینو داد میزنه و سینو میترسه و احترام میزاره و از اتاق کیونگ خارج میشه...)
..★
.. ★
.. ★
ℱ𝒶𝓁𝓁𝒾𝓃𝑔 𝒾𝓃 𝓁𝑜𝓋𝑒 𝒾𝓈 𝑒𝒶𝓈𝓎 ❤️🩹🦩☃️
(مثلا کیونگ میخواد تلافی کنه)
(ا/ت: اخه چرا من نباید استراحت کنم؟! اخه من چقدر بدبختم...(صورتش غمگین میشه))
کیونگ: خب میتونید برید کارای تزیین و غذاهارو اماده کنید زود باشید شب پارتیه ساعت۱٠همچی باید امادع باشه....
(همه میرن سرکارشون سه تا از ندیمه ها با سینو وا/ت وارد اشپز خونه میشن تا دسرو غذاهایی رو برای پارتی امادع کنن به اشپزخونه میرسن و وارد میشنــ)
سینو: ا/ت حالت خوبه؟!
ا/ت: نه(غمگینه و سرشو انداختع پایین)
سینو: معلومه که نبایدم خوب باشی چون کلا امشب بهت بد میگذره واقعا دلم برات میسوزع.... بزار برم از ارباب اجازه بگیرم خواعش کنم منم کمکت کنم....
ا/ت: نیازی نیس... بیخیال شو...
سینو: نه نمیشه باز تلاشمو میکنم....
ا/ت: عاح، باشه
(سینو از اشپز خونه خارج میشه و میره از پله ها بالا به اتاق کیونگ میرسه در میزنه...)
کیونگ: بیا تو...
سینو: سلام ارباب ببخشید مزاحم شدم..!
کیونگ: کارت؟!(منظورش اینه که زود بگو چیکار داری؟!)
سینو: راستش... شما گفتین که ا/ت باید میزبان باشه و تا اخر پارتی اون باید کار کنه....
کیونگ: خو؟! ک چی؟!
سینو: گفتم که از اون جایی که هم داره باما کار میکنه و هم تو پارتی قراره کار کنه خسته میشه کمکش ک........(میخواست حرفشو بزنه تا اینکه کیونگ میپره وسط حرفش...)
کیونگ:خیر...(لحنی اروم ولی جدی)
سینو: اما ار(دوباره کیونگ میپره وسط حرفش)
کیونگ:گفتم نهههههه گمشووووو(ایندفعه دیگه جوش میاره و سر سینو داد میزنه و سینو میترسه و احترام میزاره و از اتاق کیونگ خارج میشه...)
..★
.. ★
.. ★
ℱ𝒶𝓁𝓁𝒾𝓃𝑔 𝒾𝓃 𝓁𝑜𝓋𝑒 𝒾𝓈 𝑒𝒶𝓈𝓎 ❤️🩹🦩☃️
۸.۲k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.