وقـتـیـ مـنـشـیـ شـرکـتـشـ بـودیـ...
وقـتـیـ مـنـشـیـ شـرکـتـشـ بـودیـ...
پارت¹
ات:ساعت 7 صبح از خواب بیدار شدم و بلند شدم تا کارامو بکنم بعد برم شرکت من باید ساعت 9 اونجا باشم پس هنوز وقت دارم
رفتم کمی دوش گرفتم و لباسامو پوشیدم و رفتم صبحانه بخورم
سرگرم صبحانه خوردن بودم که ساعتو دیدم اوه اوه ساعت 8:30 هست ولی خداروشکر شرکت تا خونم 10 دقیقه راهه ولی باز با عجله رفتم شرکت با همه کارکنا سلام کردم و رفتم دفتر که همون لحظه یکی از کارکنا امد تو اتاقم
(علامتش$)
$:صبح بخیر ات
ات:صبح بخیر
$:ات این پرونده ها رو رئیس گفته براش ببری
ات:اوکی مرسی
$خواهش من برم که کلی کار ریخته رو سرم
ات:باشه موفق باشی
$:قربونت توام همینطور(رفت)
ات:خببب منم اینارو برای رئیس ببرم
(دفتر جیمین بغل دفتر ات هست)
تق تق(مثلا در زد)
جیمین:کیه(سرد)
ات:منم رئیس
جیمین:اوه بفرمایید تو(خوشحال)
ات:در رو باز کردم دیدم رئیس روی صندلیش نشسته و با لبخند منو نگاه میکنه......سلام رئیس صبحتون بخیر بفرمایید اینم پرونده هایی بود که شما میخواستین بیارم(روی میز گذاشت)
جیمین:سلام صبح شما هم بخیر خیلی ممنونم خانم ات
ات:خواهش میکنم(لبخند)
جیمین:خانم ات
ات:بله
جیمین:شما چرا امروز اینقدر زیبا شدین
ات:اهه خجالتم ندین رئیس(سرخ شد)
جیمین:(خندید)میتونی بری
ات:بله(تعظیم کوتاهی کرد و از در رفت بیرون)
ویو ات:از دفتر رئیس به محض اینکه امدم بیرون ناگهان یکی بهم سیلی زد امدم ببینم کیه که فهمیدم دوست دختر رئیس هست
جولیا:دختر هرز*ه چرا با دوست پسر من بگو بخند داشتی هانننن(داد)
ات:خانم جولیا لطفا موأدب باشید من با رئیس هیچ بگو بخندی نداشتم(عصبی)
ادمین:با صدای داد جولیا جیمین از دفترش میاد بیرون
جیمین:اینجا چخبرتونه شرکتو گذاشتین رو سرتون(سرد و عصبی)
جولیا:هق...هق...دد*ی این منشیت زد تو...هق گوشم(گریه الکی)
جیمین:خانم ات جولیا چی میگه(عصبی)
ات:نه نه باور کنید....
جیمین:بسه بیا تو دفترم جولیا توام از اینجا برو(سرد)
جولیا:یعنی چی من بخاطر تو تا اینجا امدم(گریه)
جیمین:میخواستی نیای حالام برو(سرد)
ادمین:جیمین دست ات رو میکشه و میرن داخل دفتر و...
ات:رئيس باور کنید من بهشون سیلی نزدم
جیمین:ات رو هول داد روی مبل و روش خیمه زد
ات:ر..رئیس..دارین...چیکار..می..میکنین(تعجب و ترس)
جیمین:ببین خانم ات میدونم الان وقتش نیست میدونم الان خیلی زود هم هست ببین شما تو این چهار ماهی که منشی شرکتم شدین من....
ات:شما چی؟
جیمین:من بهت...علاقه مند شدم
ات:چ..چی ولی رئیس شما دوست دختر دارین من نمیخوام رابطه شما بخاطر من با خانم جولیا بهم بخوره
جیمین:اولند رئیس نه جیمین صدام کن ولی جلوی بقیه رئیس دومند تو فکر کردی من بهش علاقه دارم؟
ات:.....
جیمین:یه سوال ازت میپرسم
ات:بفرمایید
حمایتتتتتت
پارت¹
ات:ساعت 7 صبح از خواب بیدار شدم و بلند شدم تا کارامو بکنم بعد برم شرکت من باید ساعت 9 اونجا باشم پس هنوز وقت دارم
رفتم کمی دوش گرفتم و لباسامو پوشیدم و رفتم صبحانه بخورم
سرگرم صبحانه خوردن بودم که ساعتو دیدم اوه اوه ساعت 8:30 هست ولی خداروشکر شرکت تا خونم 10 دقیقه راهه ولی باز با عجله رفتم شرکت با همه کارکنا سلام کردم و رفتم دفتر که همون لحظه یکی از کارکنا امد تو اتاقم
(علامتش$)
$:صبح بخیر ات
ات:صبح بخیر
$:ات این پرونده ها رو رئیس گفته براش ببری
ات:اوکی مرسی
$خواهش من برم که کلی کار ریخته رو سرم
ات:باشه موفق باشی
$:قربونت توام همینطور(رفت)
ات:خببب منم اینارو برای رئیس ببرم
(دفتر جیمین بغل دفتر ات هست)
تق تق(مثلا در زد)
جیمین:کیه(سرد)
ات:منم رئیس
جیمین:اوه بفرمایید تو(خوشحال)
ات:در رو باز کردم دیدم رئیس روی صندلیش نشسته و با لبخند منو نگاه میکنه......سلام رئیس صبحتون بخیر بفرمایید اینم پرونده هایی بود که شما میخواستین بیارم(روی میز گذاشت)
جیمین:سلام صبح شما هم بخیر خیلی ممنونم خانم ات
ات:خواهش میکنم(لبخند)
جیمین:خانم ات
ات:بله
جیمین:شما چرا امروز اینقدر زیبا شدین
ات:اهه خجالتم ندین رئیس(سرخ شد)
جیمین:(خندید)میتونی بری
ات:بله(تعظیم کوتاهی کرد و از در رفت بیرون)
ویو ات:از دفتر رئیس به محض اینکه امدم بیرون ناگهان یکی بهم سیلی زد امدم ببینم کیه که فهمیدم دوست دختر رئیس هست
جولیا:دختر هرز*ه چرا با دوست پسر من بگو بخند داشتی هانننن(داد)
ات:خانم جولیا لطفا موأدب باشید من با رئیس هیچ بگو بخندی نداشتم(عصبی)
ادمین:با صدای داد جولیا جیمین از دفترش میاد بیرون
جیمین:اینجا چخبرتونه شرکتو گذاشتین رو سرتون(سرد و عصبی)
جولیا:هق...هق...دد*ی این منشیت زد تو...هق گوشم(گریه الکی)
جیمین:خانم ات جولیا چی میگه(عصبی)
ات:نه نه باور کنید....
جیمین:بسه بیا تو دفترم جولیا توام از اینجا برو(سرد)
جولیا:یعنی چی من بخاطر تو تا اینجا امدم(گریه)
جیمین:میخواستی نیای حالام برو(سرد)
ادمین:جیمین دست ات رو میکشه و میرن داخل دفتر و...
ات:رئيس باور کنید من بهشون سیلی نزدم
جیمین:ات رو هول داد روی مبل و روش خیمه زد
ات:ر..رئیس..دارین...چیکار..می..میکنین(تعجب و ترس)
جیمین:ببین خانم ات میدونم الان وقتش نیست میدونم الان خیلی زود هم هست ببین شما تو این چهار ماهی که منشی شرکتم شدین من....
ات:شما چی؟
جیمین:من بهت...علاقه مند شدم
ات:چ..چی ولی رئیس شما دوست دختر دارین من نمیخوام رابطه شما بخاطر من با خانم جولیا بهم بخوره
جیمین:اولند رئیس نه جیمین صدام کن ولی جلوی بقیه رئیس دومند تو فکر کردی من بهش علاقه دارم؟
ات:.....
جیمین:یه سوال ازت میپرسم
ات:بفرمایید
حمایتتتتتت
۵.۶k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.