راستی گفتم مسجد..
راستی گفتم مسجد..
نمیدانم بگویم با نگویم...!!!؟؟
گفتنم شاید خوشایند خیلی ها نباشد...
اما نگفتنم هم درد دلم را بیشتر میکند..
"بعضی"مسجدها خیلی سوت و کور شده اند...
من بین همه ی حرف هایی که نوشته ام
تنها "خودم "را مثال می زنم ..
این "من"...
خیلی اوقات پیش اومده خجالت کشیده بگه صدای اذان بلند شده...میرم مسجد و بر میگردم...
می دونه داره دعوت میشه ها...
ولی خجالت میکشه...
بهتره بگم خجالت میکشه اره..
ولی...
همین "من" خیلی راحت با غرور بر میگرده و میگه :
راستی می دونستی امشب یکی از بچه ها مهمونی داره؟؟
نمی دونم چی بپوشم؟؟
دلم نمی خواد دیر برسم اخه حالش به همون اولاشه!!!
نمیدانم بگویم با نگویم...!!!؟؟
گفتنم شاید خوشایند خیلی ها نباشد...
اما نگفتنم هم درد دلم را بیشتر میکند..
"بعضی"مسجدها خیلی سوت و کور شده اند...
من بین همه ی حرف هایی که نوشته ام
تنها "خودم "را مثال می زنم ..
این "من"...
خیلی اوقات پیش اومده خجالت کشیده بگه صدای اذان بلند شده...میرم مسجد و بر میگردم...
می دونه داره دعوت میشه ها...
ولی خجالت میکشه...
بهتره بگم خجالت میکشه اره..
ولی...
همین "من" خیلی راحت با غرور بر میگرده و میگه :
راستی می دونستی امشب یکی از بچه ها مهمونی داره؟؟
نمی دونم چی بپوشم؟؟
دلم نمی خواد دیر برسم اخه حالش به همون اولاشه!!!
۱.۴k
۱۲ آبان ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.