چند پارتی از کوکp²
کوک ، آنا رو روی دوشش گذاشت و به سمت اتاق رفت
چند دقیقه بعد صدای ناله هاشون کل خونه رو پر کرده بود
ا.ت هق هق هاش بلند شده بود ، باورش براش سخت بود ، این همون کوکی بود ؟؟؟
ا.ت اشک های شفاف روی گونه اش رو پاک کرد ....
پیامی با این محتوا: ( سلام کوکی ، شاید وقتی اینو میخونی ، ا.تی نباشه .. فقط اینکه با اینکه شکستیم ، ولی بازم دوست دارم ... بای) برای کوک ارسال کرد
و مانتویی که روی دسته مبل از قبل گذاشته شده بود رو پوشید و از خونه بیرون زد
کجا میخواست بره؟؟
جایی برای رفتن نداشت
حتی نمیتونست خونه پدر و مادرش بره
چون به خاطر جونگ کوک غید خانوادش رو زده بود
اشک هایش بدون اجازه شروع به راه رفتن روی صورت بی نقص دختر کردن
ا.ت لحظه آخر صدای بوق ماشینی رو شنید و سیاهی....
برای چند لحظه ایی چشماش رو باز کرد و با صورت کسی مواجه شد و صداش رو شنید که میگفت: خانم؟ خانم؟؟
ا.ت نیرویی برای جواب دادن نداشت ، سطح هوشیاریش به شدت پایین بود
با فکر کردن به لحظات آخر قطره اشکی از گوشه چشمش غلت خورد و دوباره سیاهی
فردی که راننده ماشین بود از گوشی ا.ت با آخرین فردی که تماس داشته که جونگ کوک میشد تماس گرفت ، بعد از چند تا بوق صدای عربده جونگ کوک پشت تلفن پیچید: اهههههههه نمیفهمیییی میگم نمیخواممم ببینمتتت؟؟؟؟
راننده ماشین جواب داد: آقا صاحب این تلفن تصادف کرده و حال وخیمی داره
لطفت سریع خودتون رو به بیمارستان مرکز شهر برسونید
چند دقیقه بعد صدای ناله هاشون کل خونه رو پر کرده بود
ا.ت هق هق هاش بلند شده بود ، باورش براش سخت بود ، این همون کوکی بود ؟؟؟
ا.ت اشک های شفاف روی گونه اش رو پاک کرد ....
پیامی با این محتوا: ( سلام کوکی ، شاید وقتی اینو میخونی ، ا.تی نباشه .. فقط اینکه با اینکه شکستیم ، ولی بازم دوست دارم ... بای) برای کوک ارسال کرد
و مانتویی که روی دسته مبل از قبل گذاشته شده بود رو پوشید و از خونه بیرون زد
کجا میخواست بره؟؟
جایی برای رفتن نداشت
حتی نمیتونست خونه پدر و مادرش بره
چون به خاطر جونگ کوک غید خانوادش رو زده بود
اشک هایش بدون اجازه شروع به راه رفتن روی صورت بی نقص دختر کردن
ا.ت لحظه آخر صدای بوق ماشینی رو شنید و سیاهی....
برای چند لحظه ایی چشماش رو باز کرد و با صورت کسی مواجه شد و صداش رو شنید که میگفت: خانم؟ خانم؟؟
ا.ت نیرویی برای جواب دادن نداشت ، سطح هوشیاریش به شدت پایین بود
با فکر کردن به لحظات آخر قطره اشکی از گوشه چشمش غلت خورد و دوباره سیاهی
فردی که راننده ماشین بود از گوشی ا.ت با آخرین فردی که تماس داشته که جونگ کوک میشد تماس گرفت ، بعد از چند تا بوق صدای عربده جونگ کوک پشت تلفن پیچید: اهههههههه نمیفهمیییی میگم نمیخواممم ببینمتتت؟؟؟؟
راننده ماشین جواب داد: آقا صاحب این تلفن تصادف کرده و حال وخیمی داره
لطفت سریع خودتون رو به بیمارستان مرکز شهر برسونید
۱۰.۹k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.