اوجه پروانه: پارته بیست و شیشم(شروعی جدید:پارته دوم)
.از زبانه مویچیرو.
.
من و برادرم با مادرو پدرمون توی اون خونه زندگی میکردیم، زندگیه خوشو شیرینی داشتیم، باهم، اما بعده مدتی مادرمون یه مریضی گرفت اما چون خانواده فقیری بودیم اون بازم کار میکرد و باعث شد مریضیش بیشتر شه تا زمین گیر شد(با بغض تعریف میکرد)
من و برادرم همه تلاشمونو برای کمک کردیم اما مادرمون باز کار میکرد(بغضش بیشتر شد)
یه شبه طوفانی در حدی حالش بد شد که پدرم مجبور شد بره و یه گیاهه درمانی پیدا کنه...
اما اون شب...
هردورو از دست دادیم
*شروع کرد به گریه کردن
شینوبو چشماش پره اشک شدن و محکم مویچیرو رو بغل کرد
ذهنش: چرا اون فقط یه دختره چرا باید انقدر درد بکشه(با بغض)
مویچیرو: بعده اون منو و برادرم تنها شدیم و باهم زندگی کردیم اما اون پسره لجباز و اعصبی بود و همش منو اذیت میکرد سرم غر میکشید و وقتی یه ایده خوب درمورده ماجرایی به ذهنم میرسید گوش نمیکرد و حرفه خودشو میزد(با بغض و گریه)
*شینوبو تم کم کم اشکاش شریع کردن به ریختن
شینوبو: ادامه بده
مویچیرو: ماه ها گذاشت و دیشب چون هموا گرم بود دره خونه رو باز گذاشته بودیم نمیتونستیم بخوابیم من پاشدم تا اب بخورم اما یهو اون هیولا جلوی درمون ضاحر شد، من ترسیدم وخشکم زد و اون هیولا برای صدمه زدن بهم یچیزی رو پرت کرد اما برادرم سپرم شد و خودش...(گریه)
*گریش اجازه نداد که ادامه بده
شینوبو بیشتر مویچیرو رو برد تو بغلش
اشکای مویچیرو رو حس میکرد
شینوبو: اروم باش عزیزم میدونم سخته اما صبور باش درکت میکنم(با ناراحتی و بغض)
مویچیرو فقط تو بغله شینوبو گریه میکرد
شینوبو: درکت میکنم میدونم چه حسی داری... اما صبور باش برادرت برای محافظت از تو جونشو فدا کرد
اون نمیخواست که تو ذجر بکشی مویچیرو
پس اروم باش(با بغض)
*بعده مدتی شینوبو تونست مویچیرو رو اروم کنه
خورشید داشت طلوع میکرد
شینوبو: دیگه نمیذارم تنها باشی و درد بکشی من پیشت میمونم خواهر کوچولوی عزیزم(با لحنی میگفت که به ادم ارامش میداد)
*مویچیرو دیگه کامل اروم شده بود
شینوبو: مویچیرو چان من باید برم پیشه خواهره بزرگم و برگردم تو هم میای
*معلوم بود مویچیرو ترسیده و دیگه نمیخواد وارده اون خونه شه
شینوبو: باشه پس همینجا بمون(با لحنه و لبخنده مهربونی)
شینوبو رفت سمته اون خونه
ذهنش: خواهر جون لطفا سالم باش!
رسید
نفسشو بیرون داد و وارد شد
همین که روشو برگردوند
یهو...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم از این پارت💜
امیدوارم لذت برده باشید💙
فعلا💙
سایونارا 💜
.
من و برادرم با مادرو پدرمون توی اون خونه زندگی میکردیم، زندگیه خوشو شیرینی داشتیم، باهم، اما بعده مدتی مادرمون یه مریضی گرفت اما چون خانواده فقیری بودیم اون بازم کار میکرد و باعث شد مریضیش بیشتر شه تا زمین گیر شد(با بغض تعریف میکرد)
من و برادرم همه تلاشمونو برای کمک کردیم اما مادرمون باز کار میکرد(بغضش بیشتر شد)
یه شبه طوفانی در حدی حالش بد شد که پدرم مجبور شد بره و یه گیاهه درمانی پیدا کنه...
اما اون شب...
هردورو از دست دادیم
*شروع کرد به گریه کردن
شینوبو چشماش پره اشک شدن و محکم مویچیرو رو بغل کرد
ذهنش: چرا اون فقط یه دختره چرا باید انقدر درد بکشه(با بغض)
مویچیرو: بعده اون منو و برادرم تنها شدیم و باهم زندگی کردیم اما اون پسره لجباز و اعصبی بود و همش منو اذیت میکرد سرم غر میکشید و وقتی یه ایده خوب درمورده ماجرایی به ذهنم میرسید گوش نمیکرد و حرفه خودشو میزد(با بغض و گریه)
*شینوبو تم کم کم اشکاش شریع کردن به ریختن
شینوبو: ادامه بده
مویچیرو: ماه ها گذاشت و دیشب چون هموا گرم بود دره خونه رو باز گذاشته بودیم نمیتونستیم بخوابیم من پاشدم تا اب بخورم اما یهو اون هیولا جلوی درمون ضاحر شد، من ترسیدم وخشکم زد و اون هیولا برای صدمه زدن بهم یچیزی رو پرت کرد اما برادرم سپرم شد و خودش...(گریه)
*گریش اجازه نداد که ادامه بده
شینوبو بیشتر مویچیرو رو برد تو بغلش
اشکای مویچیرو رو حس میکرد
شینوبو: اروم باش عزیزم میدونم سخته اما صبور باش درکت میکنم(با ناراحتی و بغض)
مویچیرو فقط تو بغله شینوبو گریه میکرد
شینوبو: درکت میکنم میدونم چه حسی داری... اما صبور باش برادرت برای محافظت از تو جونشو فدا کرد
اون نمیخواست که تو ذجر بکشی مویچیرو
پس اروم باش(با بغض)
*بعده مدتی شینوبو تونست مویچیرو رو اروم کنه
خورشید داشت طلوع میکرد
شینوبو: دیگه نمیذارم تنها باشی و درد بکشی من پیشت میمونم خواهر کوچولوی عزیزم(با لحنی میگفت که به ادم ارامش میداد)
*مویچیرو دیگه کامل اروم شده بود
شینوبو: مویچیرو چان من باید برم پیشه خواهره بزرگم و برگردم تو هم میای
*معلوم بود مویچیرو ترسیده و دیگه نمیخواد وارده اون خونه شه
شینوبو: باشه پس همینجا بمون(با لحنه و لبخنده مهربونی)
شینوبو رفت سمته اون خونه
ذهنش: خواهر جون لطفا سالم باش!
رسید
نفسشو بیرون داد و وارد شد
همین که روشو برگردوند
یهو...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم از این پارت💜
امیدوارم لذت برده باشید💙
فعلا💙
سایونارا 💜
۲.۵k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.