صلوات ختم کنین
عشق تکرار نشدنی
(پارت هفتم)
ویو راوی:
چویا که خیلی مست شده بود یقه دازای رو کرفت و آروم بوسیدش بعد سرش گذاشت روی شونه دازای و خوابید و دازای هم چویا رو پرنسسی بغل کرد و گذاشت روی تخت و بعد رفت آژانس
ویو چویا:
جویا بعد سه ساعت به هوش اومد و جیزی رو یادش نمیومد اونقدر به خودش فشار آورد که یادش اومد و خودش رو خیلی سرزنش کرد تازه فهمیده بود چه غلطی کرده
چویا دید که دازای نیست و زور وسایلش رو جمع کرد و به سمت مافیا حرکت کرد
ویو مافیا:
موری:کجا بودی؟
چویا:خونه دازای
ویو آژانس کاراگاهی:
دازای با یک خنده شیطانی محکم در رو باز میکنه
میره به کنیکیدا کرم میریزه
کنیکیدا:کجا بودی؟
دازای*میگه چویا رو مهمون کرده بودم خونم
کنیکیدا:پس برای همین اینقدر شاد و شنگولی
ادامه دارد.....
(پارت هفتم)
ویو راوی:
چویا که خیلی مست شده بود یقه دازای رو کرفت و آروم بوسیدش بعد سرش گذاشت روی شونه دازای و خوابید و دازای هم چویا رو پرنسسی بغل کرد و گذاشت روی تخت و بعد رفت آژانس
ویو چویا:
جویا بعد سه ساعت به هوش اومد و جیزی رو یادش نمیومد اونقدر به خودش فشار آورد که یادش اومد و خودش رو خیلی سرزنش کرد تازه فهمیده بود چه غلطی کرده
چویا دید که دازای نیست و زور وسایلش رو جمع کرد و به سمت مافیا حرکت کرد
ویو مافیا:
موری:کجا بودی؟
چویا:خونه دازای
ویو آژانس کاراگاهی:
دازای با یک خنده شیطانی محکم در رو باز میکنه
میره به کنیکیدا کرم میریزه
کنیکیدا:کجا بودی؟
دازای*میگه چویا رو مهمون کرده بودم خونم
کنیکیدا:پس برای همین اینقدر شاد و شنگولی
ادامه دارد.....
۱.۶k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.