پارت ۷ دیدار اتفاقی

مین سول=الو
مامان= سلام مین سول کجا موندی چرا برنمیگردی بیای خونه
مین سول=سلام مامان خوبی راستش کار داشتم همین الان میام
مامان=باشه ما هم نگران بودیم فقط زود بیا باشه
مین سول=باش باش زود میام
مامان=مواظب خودت باش خدافظ
مین سول=خدافظ
جیمین=چی میگفت مامانت؟
مین سول=هیچی نگران بود
(دوباره گوشیم زنگ زد این بار یکی از دوستای صمیمیم بود)
مین سول=جیمین ببخشید دوباره گوشیم زد
مین سول=الو
میونگ کی (دوستم)=سلام مین سول خوبی
مین سول=سلام میونگ کی مرسی تو چطوری؟
میونگ کی= مرسی منم خوبم♡
میونگ کی=اممم میخواستم بت یه چیزی بگم
مین سول=جانم بگو
میونگ کی=امروز میتونی شب بیای خونه ما بمونی و شب با هم بخوابیم و چند روز بمونی خونمون ک
مین سول= اممم نمیدونم باید از مامانم بپرسم اگه اوکی شد بت میگم.
میونگ کی=اوکی منتظرتم
مین سول=خدافظ
میونگ کی=خدافظ
جیمین=خب بیا بریم دیگه میخواستی بری پارک دیگه؟
مین سول=آره ،میتونی برسونی؟
جیمین=آره چرا ک نه
مین سول=مرسی♡
(پارک)
جیمین=خب رسیدیم کاری نداری؟
مین سول=نه خیلی ممنون ♡
جیمین=اممم میتونیم شماره موبایل همدیگرو داشته باشیم؟
مین سول= اوکی سیو کن***********
جیمین=من بعدا بات تماس میگیرم:)
مین سول=اوکی من برم خدافظ👋🏻
جیمین=مواظب خودت باش.خدافظ.