GREEN PEARL-²
GREEN PEARL-²
کوک به سمت دختر رفت و دستش روی کمر باریک دختر گزاشت
_خوشگله روز اول مدرسه بهت خوش گذشت؟؟
دختر لبش رو به پایین داد
_نه خیلی کسل کننده بود و آدم رو مخی هم نبود که اذیتش کنیم
_تو حتما باید اذیت کنی توله؟؟
از اون دور دورا صدای آشنایی نظر هردوشون رو جلب کرد
_جیمین چرا الان اومدی؟؟
جیمین نفس نفس میزد
_مگه دارید میرید خونه؟؟
_نابغه به گوشیت یه نگاهی بنداز الان ساعت چنده؟؟
_عه چه خوب پس بیاین برگردیم
آلیس لبخندی زد و گفت_خیلی ببخشید ولی من امشب یه مهمونی دعوتم
جیمین ابروهاشو داد بالا
_یعنی چی پارتی امشبو یادت رفته؟؟
_نه یادم نرفته فقط با پارتنرم باید برم به یه مهمونی
کوک به سمتش اومد و لب زد_هنوز مگه با اون مرتیکه چندشی؟؟
آلیس مشتی به سینه کوک زد
_چندش چیه خیلیم خوبه
کوک رفت کنار جیمین وایساد
_باشه پس برو با دوست پسرت ماهم میریم یکم حال کنیم
______
بعد چند دقیقه به خونه برگشت بعد اون همه ویسکی هایی که خورده بود دیگه توان راه رفتن نداشت
کتش رو درآورد و به سمت اتاقش رفت روی تخت دراز کشید فردا دوباره قراره روزهای بدش شروع شه هنوز زخم هاش دراون حد درست نشده بودن
پسر خواست فقط همین امشب با آرامش بخوابه
_____
دختر از روی میز بلند شد و فردی که پشت سرش بود دنبالش حرکت کرد
_آقای لئو میشه دنبالم نیاید شما جلوی دوستاتون دارید آبروی منو میبرید چون عاشقتونم فکر کرديد میتونید ازم به عنوان یه سوژه استفاده کنی؟
پسر به دختر خیره شد و شونه های ظریف و لخت دختر و گرفت
_بشین میخوام باهات حرف بزنم
پسر کمی مکث کرد و دختر به اون نگاه میکرد و منتظر بود کلمه ای از لبهاش بیرون بزنه
_ببین آلیس عزیزم من علاقهای به دخترا ندارم من عاشق همجنس خودمم و با تو فقط دوست شدم اونم به خاطر مادرت چون میخواست امتحانت کنه پس من هیچ تقصیری ندارم الان هم میخوای برو چون من دیگه حرفی ندارم
دختر بهش نگاه کرد میخواست اشک بریزه ولی به شکل بغض نگهش داشت و نزاشت غرورش زیر پای اون پسر روبهروش بشکنه
پس شنلش رو برداشت و از اون کلاب خارج شد
عصبانی بود اشک هایی که یکم به مژه هاش نزدیک بودن رو پاک کرد
سوار ماشینش شد و به سمت جایی که کوک و جیمین رفته بودن رفت
بعد چند مین رسید
دنبال کوک و جیمین میگشت وقتی پیداشون کرد با سرعت به سمتشون رفت و دست هردوشون رو گرفت
_یالا جم کنید بریم پاتوقمون
کوک متعجب بهش نگاه کرد
_یعنی چی چرا؟؟
_هرچیزی که میگم رو انجام بدید
___
به خونه بزرگی که با رنگ بنفش طراحی شده بود و توی سئول داشتن رفتن
بعد چند مین رسیدن
الیس بعد اینکه در رو باز کرد به سمت صندلی که کنار گیتارش بود رفت
نشست و به پسرا نگاه کرد
______
continues...
کوک به سمت دختر رفت و دستش روی کمر باریک دختر گزاشت
_خوشگله روز اول مدرسه بهت خوش گذشت؟؟
دختر لبش رو به پایین داد
_نه خیلی کسل کننده بود و آدم رو مخی هم نبود که اذیتش کنیم
_تو حتما باید اذیت کنی توله؟؟
از اون دور دورا صدای آشنایی نظر هردوشون رو جلب کرد
_جیمین چرا الان اومدی؟؟
جیمین نفس نفس میزد
_مگه دارید میرید خونه؟؟
_نابغه به گوشیت یه نگاهی بنداز الان ساعت چنده؟؟
_عه چه خوب پس بیاین برگردیم
آلیس لبخندی زد و گفت_خیلی ببخشید ولی من امشب یه مهمونی دعوتم
جیمین ابروهاشو داد بالا
_یعنی چی پارتی امشبو یادت رفته؟؟
_نه یادم نرفته فقط با پارتنرم باید برم به یه مهمونی
کوک به سمتش اومد و لب زد_هنوز مگه با اون مرتیکه چندشی؟؟
آلیس مشتی به سینه کوک زد
_چندش چیه خیلیم خوبه
کوک رفت کنار جیمین وایساد
_باشه پس برو با دوست پسرت ماهم میریم یکم حال کنیم
______
بعد چند دقیقه به خونه برگشت بعد اون همه ویسکی هایی که خورده بود دیگه توان راه رفتن نداشت
کتش رو درآورد و به سمت اتاقش رفت روی تخت دراز کشید فردا دوباره قراره روزهای بدش شروع شه هنوز زخم هاش دراون حد درست نشده بودن
پسر خواست فقط همین امشب با آرامش بخوابه
_____
دختر از روی میز بلند شد و فردی که پشت سرش بود دنبالش حرکت کرد
_آقای لئو میشه دنبالم نیاید شما جلوی دوستاتون دارید آبروی منو میبرید چون عاشقتونم فکر کرديد میتونید ازم به عنوان یه سوژه استفاده کنی؟
پسر به دختر خیره شد و شونه های ظریف و لخت دختر و گرفت
_بشین میخوام باهات حرف بزنم
پسر کمی مکث کرد و دختر به اون نگاه میکرد و منتظر بود کلمه ای از لبهاش بیرون بزنه
_ببین آلیس عزیزم من علاقهای به دخترا ندارم من عاشق همجنس خودمم و با تو فقط دوست شدم اونم به خاطر مادرت چون میخواست امتحانت کنه پس من هیچ تقصیری ندارم الان هم میخوای برو چون من دیگه حرفی ندارم
دختر بهش نگاه کرد میخواست اشک بریزه ولی به شکل بغض نگهش داشت و نزاشت غرورش زیر پای اون پسر روبهروش بشکنه
پس شنلش رو برداشت و از اون کلاب خارج شد
عصبانی بود اشک هایی که یکم به مژه هاش نزدیک بودن رو پاک کرد
سوار ماشینش شد و به سمت جایی که کوک و جیمین رفته بودن رفت
بعد چند مین رسید
دنبال کوک و جیمین میگشت وقتی پیداشون کرد با سرعت به سمتشون رفت و دست هردوشون رو گرفت
_یالا جم کنید بریم پاتوقمون
کوک متعجب بهش نگاه کرد
_یعنی چی چرا؟؟
_هرچیزی که میگم رو انجام بدید
___
به خونه بزرگی که با رنگ بنفش طراحی شده بود و توی سئول داشتن رفتن
بعد چند مین رسیدن
الیس بعد اینکه در رو باز کرد به سمت صندلی که کنار گیتارش بود رفت
نشست و به پسرا نگاه کرد
______
continues...
۱.۳k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.