چند پارتی{وقتی برادر ناتنیت بودن،
چند پارتی{وقتی برادر ناتنیت بودن،
مافیان، اخلاقشون باهات خیلی سرد، خشنه.....
ا/ت بلند شد لباساش رو پوشیدن یکم ارایش لایت کرد، رفت پایین که جیمین گفت...
جیمین:جونگ کوک تو ماشین منتظرته(سرد، جدی)
ا/ت: باشه.
ویو ا/ت داخل ماشین جونگ کوک
جونگ کوک هیچ حرفی نمیزد، وقتی رسیدم پیاده شدم خواستم برم داخل کلاس که یهو لونا داشت میومد سمتم(نکته:لونا دوست صمیمی ا/ته). سریع دستم رو گرفت بردم ی گوشه ای از حیاط که خلوت باشه،
ا/ت: لونا اتفاقی افتاده؟
لونا: ا/ت، باید فرار کنیم.
ا/ت: لونا خودت میدونی که نمیشه تاحالا چند بار تلاش کردیم، داداشای من که زیر یک ثانیه پیدامون میکنن، پدر تو هم همینطور.
لونا: ا/ت تا کی میخوای از برادرات فقط داد عصبانیت کتک زدنت رو ببینی ها؟
ا/ت: میدونم، هم برادرای من هم پدر تو ما رو کتک میزنن، ولی ما نمیتونیم از دستشون فرار کنیم،
لونا: چرا میتونیم، امشب ساعت 3میام دنبالت باشه؟
ا/ت: کجا میخوایم بریم؟
لونا: تایلند.
ا/ت: مطمئنی میتونیم از دستشون فرار کنیم؟
لونا: مطمئنم.
ا/ت: باشه پس قبوله، بریم سر کلاس.
ویو بعد مدرسه داخل عمارت.
نامجون: چرا انقدر دیر امدی ها؟(داد)
ا/ت: خوب پیاده امدم.
نامجون تا مدرست نیم ساعتم راه نیست بعد الان یعنی دو ساعت طول کشیده؟
ا/ت: نه ببین.....(زد تو گوش ا/ت)
نامجون: برو تو اتاقت حوصله بهونه های مسخرت رو ندارم، فقط بار اخرت باشه که دیر میای، دفعه بعدی قول نمیدم زنده بمونی.
ا/ت: با.. با.. باشه
(ا/ت سریع رفت سمت اتاقش پشت در نشست تا ساعت 1شب گریه میکرد.
ویو ا/ت
دیدم ساعت ۱ سریع لباسام رو عوض کردم ی تیپ دارک زدم ی کوله مشکیم رو برداشتم وسایل لازمم رو هم برداشتم ساعت دقیق 3 بود، خواستم به لونا پیام بدم که یهو خودش پیام داد که دم درتونم.
اروم از عمارت خارج شدم سوار ماشین لونا شدم.
سریع از اون مکان کوفتی فرار کردیم.
لونا: اخیش بالاخره داریم فرار میکنیم.
ا/ت: لونا
لونا: جونم؟
ا/ت: چند سالته؟
لونا: 15
ا/ت: گواهینامه رو چند سالگی میدن؟
لونا: 18
ا/ت: خوب تو الان چطوری نشستی پشت این ماشین گواهینامه هم که نداری.
لونا: بیخیال ما این رو تا دم فرودگاه میخوایم.
ا/ت: خیلی خوب باشه.
مافیان، اخلاقشون باهات خیلی سرد، خشنه.....
ا/ت بلند شد لباساش رو پوشیدن یکم ارایش لایت کرد، رفت پایین که جیمین گفت...
جیمین:جونگ کوک تو ماشین منتظرته(سرد، جدی)
ا/ت: باشه.
ویو ا/ت داخل ماشین جونگ کوک
جونگ کوک هیچ حرفی نمیزد، وقتی رسیدم پیاده شدم خواستم برم داخل کلاس که یهو لونا داشت میومد سمتم(نکته:لونا دوست صمیمی ا/ته). سریع دستم رو گرفت بردم ی گوشه ای از حیاط که خلوت باشه،
ا/ت: لونا اتفاقی افتاده؟
لونا: ا/ت، باید فرار کنیم.
ا/ت: لونا خودت میدونی که نمیشه تاحالا چند بار تلاش کردیم، داداشای من که زیر یک ثانیه پیدامون میکنن، پدر تو هم همینطور.
لونا: ا/ت تا کی میخوای از برادرات فقط داد عصبانیت کتک زدنت رو ببینی ها؟
ا/ت: میدونم، هم برادرای من هم پدر تو ما رو کتک میزنن، ولی ما نمیتونیم از دستشون فرار کنیم،
لونا: چرا میتونیم، امشب ساعت 3میام دنبالت باشه؟
ا/ت: کجا میخوایم بریم؟
لونا: تایلند.
ا/ت: مطمئنی میتونیم از دستشون فرار کنیم؟
لونا: مطمئنم.
ا/ت: باشه پس قبوله، بریم سر کلاس.
ویو بعد مدرسه داخل عمارت.
نامجون: چرا انقدر دیر امدی ها؟(داد)
ا/ت: خوب پیاده امدم.
نامجون تا مدرست نیم ساعتم راه نیست بعد الان یعنی دو ساعت طول کشیده؟
ا/ت: نه ببین.....(زد تو گوش ا/ت)
نامجون: برو تو اتاقت حوصله بهونه های مسخرت رو ندارم، فقط بار اخرت باشه که دیر میای، دفعه بعدی قول نمیدم زنده بمونی.
ا/ت: با.. با.. باشه
(ا/ت سریع رفت سمت اتاقش پشت در نشست تا ساعت 1شب گریه میکرد.
ویو ا/ت
دیدم ساعت ۱ سریع لباسام رو عوض کردم ی تیپ دارک زدم ی کوله مشکیم رو برداشتم وسایل لازمم رو هم برداشتم ساعت دقیق 3 بود، خواستم به لونا پیام بدم که یهو خودش پیام داد که دم درتونم.
اروم از عمارت خارج شدم سوار ماشین لونا شدم.
سریع از اون مکان کوفتی فرار کردیم.
لونا: اخیش بالاخره داریم فرار میکنیم.
ا/ت: لونا
لونا: جونم؟
ا/ت: چند سالته؟
لونا: 15
ا/ت: گواهینامه رو چند سالگی میدن؟
لونا: 18
ا/ت: خوب تو الان چطوری نشستی پشت این ماشین گواهینامه هم که نداری.
لونا: بیخیال ما این رو تا دم فرودگاه میخوایم.
ا/ت: خیلی خوب باشه.
۲.۰k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.