زندگی جدید پارت 7
سرویس بهداشتی رفتم صورتمو شستم اومدم بیرون دیدم لباس روی تخته خیلی قشنگ بود یعنی این مهمونی برای اون اصلا شغلش چیه ؟ باید بفهمم لباس رو پوشیدم صدای موسیقی اومد از پایین آها فک کنم مهمونی شروع شده که ارباب اومد احترام گذاشتم (تهیونگ+ و ا.ت _)+ بیب آماده ای بریم پایین _ آره با دستم بازوش گرفتم رفتیم پایین
که چندتا پسر اومدن پیش ما & آه تهیونگ همچین جیگری رو از کجا اوردی🤤+هه من اینو فک نکن بهت میفروشم بجاش یه برده های خوشگل برات دارم & ببینم برده هاتو + بیا بریم آقای کوک _(تو ذهنش پس اسمش کوکه ) رفتیم پر از دختر های کوچیک بود داشتم عصبانی میشدم نمیتونستم تحمل کنم با سیلی زدم تو گوشه ارباب که همه داشتن نگاه میکردن چشماش قرمز شده بود رگاش زده بود بیرون _ تو چرا اینا رو برده خودت کردی اینا اصلا سنی ندارن میخواستم باز بزنم که دستمو گرفت محکم + همه برید خونه هاتون گفتم برید حتی خدمتکارا زود باشید همه رفته بودن خیلی ترسیده بودم محکم از دستم گرفت برد توی اتاق در رو قفل کرد داشت دکمه لباساش باز میکرد + از کی تاحالا سیلی میزنی به اربابت خودتم مثل اونا فروخته میشی 😏 انداختم روی تخت .....
از خیالاتون دربیاد ☺️☺️😂
ببینم چقد کامنت میزارید برای این رمان و چقد لایک 😁❤️
که چندتا پسر اومدن پیش ما & آه تهیونگ همچین جیگری رو از کجا اوردی🤤+هه من اینو فک نکن بهت میفروشم بجاش یه برده های خوشگل برات دارم & ببینم برده هاتو + بیا بریم آقای کوک _(تو ذهنش پس اسمش کوکه ) رفتیم پر از دختر های کوچیک بود داشتم عصبانی میشدم نمیتونستم تحمل کنم با سیلی زدم تو گوشه ارباب که همه داشتن نگاه میکردن چشماش قرمز شده بود رگاش زده بود بیرون _ تو چرا اینا رو برده خودت کردی اینا اصلا سنی ندارن میخواستم باز بزنم که دستمو گرفت محکم + همه برید خونه هاتون گفتم برید حتی خدمتکارا زود باشید همه رفته بودن خیلی ترسیده بودم محکم از دستم گرفت برد توی اتاق در رو قفل کرد داشت دکمه لباساش باز میکرد + از کی تاحالا سیلی میزنی به اربابت خودتم مثل اونا فروخته میشی 😏 انداختم روی تخت .....
از خیالاتون دربیاد ☺️☺️😂
ببینم چقد کامنت میزارید برای این رمان و چقد لایک 😁❤️
۱۸.۱k
۱۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.