بی احساس 10
#بی_احساس_10
.
( از زبان وول )
.
الان تقریبا ۹ ماه از قرارداد تبلیغاتی ساجو هیون با کمپانی میگذره و سری اول فیلم برداری ها تموم شده و البته ۸ ماه از عشق قراردادی مون الان همه باورشون شده که ما عاشق همدیگه ایم اوه و البته عمه ام هم باورش شده
.
+همگی خسته نباشین این مدت خیلی کار انجام دادین نظرتون با یه مهمونی چیه؟!؟
& آره ..... عالیهههه ..... منم پایههم
.
& خانم یون خونه قشنگی دارین
+اوه مرسی
.
_ عزیزم چیکار میکنی؟!
+( با تعجب نگاهش کردم و گفتم ) عزیزم؟!
_ چیه نکنه به همکارات نگفتی قرار میزاریم ... البته فرقی هم ندارد الان دیگه کل کره اینو میدونن
+ اااااا ... آره راست میگی ... خوب حالا ویکارم داشتی .
_ میخواستم ببینم اگه دوستات ناراحت نمیشن چندقیقه تورو قرض بگیرم
+ اوه حتما
.
برای چند لحظه داشت باورم میشد که این پسر منو دوست داره توی همین خیالات بودم که متوجه شدم داریم به سمت بالکن حرکت میکنیم .. جاییکه میشد دونفری تنها باشیم
.
+ خوب عزیزممم چیشده؟!
_چیزه میگم کی این مهمونی تموم میشه ؟!
+ چرا خسته شدی ... البته حقم داری از صبح جلو دوربین بودی
_ نه خسته نیستم فقط میدونی که از جاهای شلوغ خوشم نمیاد
+ خیل خب .. خیل خب ... تا نیم ساعت دیگه میرم نگران نباش
.
در تمام مدت مهمونی حتی ندیدم لب به الکل بزنه همه به جز من و هیون تقریبا مست بودن پس همین رو بهانه کردم تا مهمونی رو تموم کنم
.
& خانم یون امشب خیلیییی خوش گذشت دستت درد نکنه
+ خواهش میکنم ... به سلامت برسین خونه
& حتمااا
.
بعد از رفتن مهمون ها هیون موند خونه من تا کمکم کنه یکم خونه رو جمع و جور کنم .....
.
+میگم هیون اگه خسته شدی برو من خودم بقیه اش رو جمع میکنم ...
_ نه خسته نیستم ...... امووووو ایجارو ببین هنوز الکل داریم .. نظرت چیه بعد تمیز کاری یکم بزنیم بر بدن
+ باشه
.
+ هیون با خودت لیوان هم بیار
_ باشه ...... حالا تو خونه نمیشد بخوریم ؟!
+ تو بالکن و هوای آزاد بیشتر حال میده
.
سرم داشت گیج میرفت به سمت هیون چرخیدم و نگاه به ۶تا بطری روی میز افتاد
.
+ امووووو .. ما کی این همه الکل خوردیم ؟!
.
هیون مست شده بود و فقط به آسمون نگاه میکرد و چرخیدم وصاف نشستم چند دقیقه ای گذشت به ساعتم نگاه کردم ۱۲:۳۴
سرم رو به عقب تکیه دادم و آروم لب زدم
.
+هیونااا... ساجو هیون ... امشب خیلیییی باور نکردنی بودی ..آنقدر تو نقشت فرو رفته بودی که یادم رفته بود این عشق بینمون قرار دادیه ... البته فقط برای تویـ.....
.
با گذاشتن انگشتش روی لبام حرفم رو قطع کرد و با چشمای مستش جوری که هرکس توی اون وضعیت میدید عاشقش میشد چه برسه به من ..... با صدای کلفت و گرفته ای لباس رو ازهم باز کرد و::
.
_وول ااا ... میخوام... میخوام بوست کنم ....
.
( از زبان وول )
.
الان تقریبا ۹ ماه از قرارداد تبلیغاتی ساجو هیون با کمپانی میگذره و سری اول فیلم برداری ها تموم شده و البته ۸ ماه از عشق قراردادی مون الان همه باورشون شده که ما عاشق همدیگه ایم اوه و البته عمه ام هم باورش شده
.
+همگی خسته نباشین این مدت خیلی کار انجام دادین نظرتون با یه مهمونی چیه؟!؟
& آره ..... عالیهههه ..... منم پایههم
.
& خانم یون خونه قشنگی دارین
+اوه مرسی
.
_ عزیزم چیکار میکنی؟!
+( با تعجب نگاهش کردم و گفتم ) عزیزم؟!
_ چیه نکنه به همکارات نگفتی قرار میزاریم ... البته فرقی هم ندارد الان دیگه کل کره اینو میدونن
+ اااااا ... آره راست میگی ... خوب حالا ویکارم داشتی .
_ میخواستم ببینم اگه دوستات ناراحت نمیشن چندقیقه تورو قرض بگیرم
+ اوه حتما
.
برای چند لحظه داشت باورم میشد که این پسر منو دوست داره توی همین خیالات بودم که متوجه شدم داریم به سمت بالکن حرکت میکنیم .. جاییکه میشد دونفری تنها باشیم
.
+ خوب عزیزممم چیشده؟!
_چیزه میگم کی این مهمونی تموم میشه ؟!
+ چرا خسته شدی ... البته حقم داری از صبح جلو دوربین بودی
_ نه خسته نیستم فقط میدونی که از جاهای شلوغ خوشم نمیاد
+ خیل خب .. خیل خب ... تا نیم ساعت دیگه میرم نگران نباش
.
در تمام مدت مهمونی حتی ندیدم لب به الکل بزنه همه به جز من و هیون تقریبا مست بودن پس همین رو بهانه کردم تا مهمونی رو تموم کنم
.
& خانم یون امشب خیلیییی خوش گذشت دستت درد نکنه
+ خواهش میکنم ... به سلامت برسین خونه
& حتمااا
.
بعد از رفتن مهمون ها هیون موند خونه من تا کمکم کنه یکم خونه رو جمع و جور کنم .....
.
+میگم هیون اگه خسته شدی برو من خودم بقیه اش رو جمع میکنم ...
_ نه خسته نیستم ...... امووووو ایجارو ببین هنوز الکل داریم .. نظرت چیه بعد تمیز کاری یکم بزنیم بر بدن
+ باشه
.
+ هیون با خودت لیوان هم بیار
_ باشه ...... حالا تو خونه نمیشد بخوریم ؟!
+ تو بالکن و هوای آزاد بیشتر حال میده
.
سرم داشت گیج میرفت به سمت هیون چرخیدم و نگاه به ۶تا بطری روی میز افتاد
.
+ امووووو .. ما کی این همه الکل خوردیم ؟!
.
هیون مست شده بود و فقط به آسمون نگاه میکرد و چرخیدم وصاف نشستم چند دقیقه ای گذشت به ساعتم نگاه کردم ۱۲:۳۴
سرم رو به عقب تکیه دادم و آروم لب زدم
.
+هیونااا... ساجو هیون ... امشب خیلیییی باور نکردنی بودی ..آنقدر تو نقشت فرو رفته بودی که یادم رفته بود این عشق بینمون قرار دادیه ... البته فقط برای تویـ.....
.
با گذاشتن انگشتش روی لبام حرفم رو قطع کرد و با چشمای مستش جوری که هرکس توی اون وضعیت میدید عاشقش میشد چه برسه به من ..... با صدای کلفت و گرفته ای لباس رو ازهم باز کرد و::
.
_وول ااا ... میخوام... میخوام بوست کنم ....
۲.۴k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.