پارت۱۷
(دویستایی شدنمون مبارککککک🥳🥳🥳🥳🥳🥳🤪😜😝😛🥳🥳🤩😍🥰😘عاشقتونم بچهها باور کنید دارم شدیداً زهمت میکشم پس حمایت کنید)
ادامه ی ویو جونکوک
داشت از درد ک.م.رم.و چنگ میزد ولی برا من اهمیت نداشت همینجوری داشتم به ت.ل.م.ب.ه زدن ادامه میدادم ولی یکم که گذشت ا.ت دیگه خدشو شل کرد رو ت.خ.ت فقط داشت ل.ب.ا.م.و م.ی.م.ک.ی.د و و از ت.ل.م.ب.ه زدنم ل.ذ.ت میبرد فکر کنم چون عادت کرده بود یهو زد به س.ی.ن.م فکر کنم میگفت که دیگه ن.ب.و.س.م.ش آخرین مک رو خیلی مهکم زدم و از ل.ب.ا.ش جدا شدم داشت شدید نفس نفس میزد عرق کرده بود به صورتم نگاه کرد گفت
ا.ت . ادامه بده د.د.ی
جونکوک . منظورت چیه
ا.ت . به ت.ل.م.ب.ه زدن ادامه بده من تازه عادت کردم و تازه دارم ل.ذ.ت میبرم
جونکوک . چشم ب.ی.ب.ی
همینجوری که داشتم ت.ل.م.ب.ه میزدم شروع کردم م.ا.ر.ک گذاشتن رو گردنش با تمام وجود مهکم مارک میزاشتم م.ا.ر.ک های بد و بنفش مایل به سیاه اونم ن.ا.ل.ه میکرد و بِینش هم میگفت تند تر د.د.ی سریع تر منم سریع تر انجامش میدادم یه نیم ساعتی گذشت که من فقت م.ا.ر.ک میزاشتم و ت.ل.م.ب.ه میزدم دیگه خسته شدم رفتم سراغ س.ی.ن.ه هاش یکی رو گذاشتم تو دهنم اون یکی رو تو دستم گرفتم هی م.یم.ا.ل.ی.د.م.و باش بازی میکردم معلوم بود داره بیش از حد ل.ذ.ت میبره منم لذتشو واسه خدم بیشتر کردم و سینشو برا یه لحظه گاز گرفتم جیغ زد
ا.ت . نکنننننننن
جونکوک . 🤤
نیم ساعت داشتم با س.ی.ن.ش بازی میکردم و اونیکی رو میخوردم سر جمع یه ساعتی شد که داشتم ت.و.ش ت.ل.م.ب.ه میزدم کمرم داشت میترکید از ت.و.ش در اومدم
ا.ت . آهههههههه
خدمو انداختم رو ت.خ.ت کنارش دوتامون داشتیم نفس نفس میزدیم و عرق کرده بودیم
ادامه ی ویو جونکوک
داشت از درد ک.م.رم.و چنگ میزد ولی برا من اهمیت نداشت همینجوری داشتم به ت.ل.م.ب.ه زدن ادامه میدادم ولی یکم که گذشت ا.ت دیگه خدشو شل کرد رو ت.خ.ت فقط داشت ل.ب.ا.م.و م.ی.م.ک.ی.د و و از ت.ل.م.ب.ه زدنم ل.ذ.ت میبرد فکر کنم چون عادت کرده بود یهو زد به س.ی.ن.م فکر کنم میگفت که دیگه ن.ب.و.س.م.ش آخرین مک رو خیلی مهکم زدم و از ل.ب.ا.ش جدا شدم داشت شدید نفس نفس میزد عرق کرده بود به صورتم نگاه کرد گفت
ا.ت . ادامه بده د.د.ی
جونکوک . منظورت چیه
ا.ت . به ت.ل.م.ب.ه زدن ادامه بده من تازه عادت کردم و تازه دارم ل.ذ.ت میبرم
جونکوک . چشم ب.ی.ب.ی
همینجوری که داشتم ت.ل.م.ب.ه میزدم شروع کردم م.ا.ر.ک گذاشتن رو گردنش با تمام وجود مهکم مارک میزاشتم م.ا.ر.ک های بد و بنفش مایل به سیاه اونم ن.ا.ل.ه میکرد و بِینش هم میگفت تند تر د.د.ی سریع تر منم سریع تر انجامش میدادم یه نیم ساعتی گذشت که من فقت م.ا.ر.ک میزاشتم و ت.ل.م.ب.ه میزدم دیگه خسته شدم رفتم سراغ س.ی.ن.ه هاش یکی رو گذاشتم تو دهنم اون یکی رو تو دستم گرفتم هی م.یم.ا.ل.ی.د.م.و باش بازی میکردم معلوم بود داره بیش از حد ل.ذ.ت میبره منم لذتشو واسه خدم بیشتر کردم و سینشو برا یه لحظه گاز گرفتم جیغ زد
ا.ت . نکنننننننن
جونکوک . 🤤
نیم ساعت داشتم با س.ی.ن.ش بازی میکردم و اونیکی رو میخوردم سر جمع یه ساعتی شد که داشتم ت.و.ش ت.ل.م.ب.ه میزدم کمرم داشت میترکید از ت.و.ش در اومدم
ا.ت . آهههههههه
خدمو انداختم رو ت.خ.ت کنارش دوتامون داشتیم نفس نفس میزدیم و عرق کرده بودیم
۱.۲k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.