فیک کوک ( جدایی ناپذیر) پارت ادامه۴۱
از زبان ا/ت
همون پسره جین چشمش رو چرخوند منو که دید بهم لبخند زد و دستش رو جلوم دراز کرد و گفت : چه خانم زیبایی.. خوشبختم
یکم مردد بودم اما باهاش دست دادم و گفتم : همچنین
جونگ کوک انگار ازش خوشش نمیومد
برگشت و بهم گفت : ا/ت بهتره بری سره کارت
گفتم : باشه پس من رفتم
رفتم نشستم پشت میزم
۱ ساعت بعد
از زبان ا/ت
سرم تو لپ تاپ بود و داشتم دنبال برنامه ها میگشتم که یکی صدام کرد برگشتم که دیدم جینه بلند شدم و گفتم : بفرمایید کاری داشتید
گفت : میشه اتاقم رو آماده کنی...چندتا پلک پشته سره هم زدم و گفتم : من ؟ گفت : ببینم مگه اینجا روبه روی من غیر از تو کسی هست
گفتم : خیلی خب باشه..حتما
رفتم یکی از اتاق های خالی شرکت رو بهش نشون دادم وسایلاش رو چیدم آخه مگه من خدمتکارم که اینکار ها رو بکنم
بعده تموم شدن کارم دستام رو به هم زدم و گفتم : تموم شد بالاخره ، جین اومد جلوم و گفت : میشه خودتو معرفی کنی؟
گفتم : عاا..خب من ا/ت هستم..و تو بخش ایده ها کار میکنم میزه شماره ۶
گفت : مثل اینکه با رییس شرکت..جئون جونگ کوک خیلی صمیمی هستی
این تازه یه روزه اومده اینجا این همه اطلاعات داره
گفتم : راستش ایشون نامزده منه
گفت : آها پس که اینطور..اوکی میتونی بری
از زبان نویسنده
بعد از اینکه ا/ت رفت بیرون از اتاقش جین به میزش تکیه داد و آروم گفت : پس نامزدشی..اما من نمیتونم از چیزی که دوسش دارم به همین راحتیا بگذرم جئون..جونگ..کوک
از زبان ا/ت
این پسره چقدر عجیبه بعد از اینکه از اتاقش اومدم بیرون لینا خانم بدو بدو با اون کفشای پاشنه بلندش اومد سمتم و گفت : دختر کجایی جونگ کوک دنبالت میگشت
گفتم : دنبال من چرا ؟ گفت : نمیدونم بیا بریم
رفتیم پیشه جونگ کوک جلوم وایستاد و گفت : کجا بودی ؟ گفتم : پیشه آقای کیم سوک جین بودم رییس
گفت : این یارو یه روز نیست اومده کم کم داره اعصابم رو به هم میریزه
گفتم : آروم باش اون چیزه بدی نگفت و کاره بدی نکرد فقط خواست کمکش کنم همین
دستام رو طوری گرفت که بقیه نبینن و گفت : ا/ت
گفتم : بله گفت : میخوام همه رو اخراج کنم فقط تو باشی
خندیدم و گفتم : اینطوری نمیشه که
لینا اومد دسته همو ول کردیم که گفت : اینجا شرکته ها
گفتم : بله درسته خب رییس شما هم برگردین سره کارتون منم رفتم
همون پسره جین چشمش رو چرخوند منو که دید بهم لبخند زد و دستش رو جلوم دراز کرد و گفت : چه خانم زیبایی.. خوشبختم
یکم مردد بودم اما باهاش دست دادم و گفتم : همچنین
جونگ کوک انگار ازش خوشش نمیومد
برگشت و بهم گفت : ا/ت بهتره بری سره کارت
گفتم : باشه پس من رفتم
رفتم نشستم پشت میزم
۱ ساعت بعد
از زبان ا/ت
سرم تو لپ تاپ بود و داشتم دنبال برنامه ها میگشتم که یکی صدام کرد برگشتم که دیدم جینه بلند شدم و گفتم : بفرمایید کاری داشتید
گفت : میشه اتاقم رو آماده کنی...چندتا پلک پشته سره هم زدم و گفتم : من ؟ گفت : ببینم مگه اینجا روبه روی من غیر از تو کسی هست
گفتم : خیلی خب باشه..حتما
رفتم یکی از اتاق های خالی شرکت رو بهش نشون دادم وسایلاش رو چیدم آخه مگه من خدمتکارم که اینکار ها رو بکنم
بعده تموم شدن کارم دستام رو به هم زدم و گفتم : تموم شد بالاخره ، جین اومد جلوم و گفت : میشه خودتو معرفی کنی؟
گفتم : عاا..خب من ا/ت هستم..و تو بخش ایده ها کار میکنم میزه شماره ۶
گفت : مثل اینکه با رییس شرکت..جئون جونگ کوک خیلی صمیمی هستی
این تازه یه روزه اومده اینجا این همه اطلاعات داره
گفتم : راستش ایشون نامزده منه
گفت : آها پس که اینطور..اوکی میتونی بری
از زبان نویسنده
بعد از اینکه ا/ت رفت بیرون از اتاقش جین به میزش تکیه داد و آروم گفت : پس نامزدشی..اما من نمیتونم از چیزی که دوسش دارم به همین راحتیا بگذرم جئون..جونگ..کوک
از زبان ا/ت
این پسره چقدر عجیبه بعد از اینکه از اتاقش اومدم بیرون لینا خانم بدو بدو با اون کفشای پاشنه بلندش اومد سمتم و گفت : دختر کجایی جونگ کوک دنبالت میگشت
گفتم : دنبال من چرا ؟ گفت : نمیدونم بیا بریم
رفتیم پیشه جونگ کوک جلوم وایستاد و گفت : کجا بودی ؟ گفتم : پیشه آقای کیم سوک جین بودم رییس
گفت : این یارو یه روز نیست اومده کم کم داره اعصابم رو به هم میریزه
گفتم : آروم باش اون چیزه بدی نگفت و کاره بدی نکرد فقط خواست کمکش کنم همین
دستام رو طوری گرفت که بقیه نبینن و گفت : ا/ت
گفتم : بله گفت : میخوام همه رو اخراج کنم فقط تو باشی
خندیدم و گفتم : اینطوری نمیشه که
لینا اومد دسته همو ول کردیم که گفت : اینجا شرکته ها
گفتم : بله درسته خب رییس شما هم برگردین سره کارتون منم رفتم
۱۱۷.۵k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.