پارت آخر
ویو ات
من و رونا آرایش کردیم لباسامونو پوشیدیم و رفتیم بیرون جین جلو در منتظر بود و در ماشینو واسمون باز کرد
رونا: اوپا شبیه راننده ها شدی
جین: داداش به این خوشگلی داری بعد میگی راننده ات هم شبیه اونایی شده که میرن سر قرار لباست بهت میاد
ات: مرسی سلیقه خوبی داری
جین: تو بخوای بازم برات میخرم
رونا: اوووووووووو بین شما خبریه؟ دیشب اتفاقی افتاد
ات: نهههه
جین: هع... هنوز نه
ات: عههههه
جین: رونا خواهر شوهرته نباید بدونه؟
ات: بس کن خواهر شوهر کجا بود... رونا خواهرمه
جین: پس من دامادتونم
رونا: مبارکه
ات: بریم دیرهههه میخوان برنده مسابقات رو اعلام کنن واسه این مسابقه مجبور شدم از یکی دیگه بخوام تو کافه شیفت وایسته
جین: دیگه نمیخواد اونجا کار کنی من نمیزارم
... خلاصه این لاس زدنا تموم اونا رسیدن
جین شما برین داخل من میرم به مدیر سلام کنم و بیام
ویو جین
وقتی ات رفت داخل صدای جیغ زدنای بقیه از خوشگلیش میومد منم رفتم پیش مدیر مدیر یه پاکت داد بهم و گفت من برم رو صحنه و برنده رو اعلام کنم چون اساتید قول داده بودن بچه ها رو راحت بزارن منم رفتم تو سالون وارد صحنه شدم
_: اون پسره کیه چه خوشگله
رونا: اوپا اونجا چیکار میکنه... داداشمه
جین: خوب خیلی خوش اومدین من جین هستم قبلا تو همین مدرسه به عنوان همراه ات و رونا اومدم
_: ات نسبت اون با تو چیه
ات: خو اونـ...
جین: خوب مدیر مدرسه آقای هان خواستن که برنده مسابقات ریاضی کشوری رو اعلام کنم و برنده جایزه نفر اول تو مدرسه شماست
همه جیغ زدن
جین: و اون کسی نیست جز کیم ات
ویو ات
با خوشحالی رفتم رو صحنه و جایزه رو گرفتم
جین: خوب حالا که ات اینجاست میخوام یه چیزی بگم
ویو لونا قشنگه
جین زانو زد و جعبه ای از تو جیبش در اورد و حلقه رو جلوی ات گرفت
جین: دوست دارم
همه فریاد میزدن: قبول کن، قبول کن...
ات: منم همیشه مبخواستم همینو بهت بگم
پایان
خوب این مینی فیک تموم شد
اسلاید اول لباس ات اسلاید دو لباس رونا
فیک بعدی از جیمینه
من و رونا آرایش کردیم لباسامونو پوشیدیم و رفتیم بیرون جین جلو در منتظر بود و در ماشینو واسمون باز کرد
رونا: اوپا شبیه راننده ها شدی
جین: داداش به این خوشگلی داری بعد میگی راننده ات هم شبیه اونایی شده که میرن سر قرار لباست بهت میاد
ات: مرسی سلیقه خوبی داری
جین: تو بخوای بازم برات میخرم
رونا: اوووووووووو بین شما خبریه؟ دیشب اتفاقی افتاد
ات: نهههه
جین: هع... هنوز نه
ات: عههههه
جین: رونا خواهر شوهرته نباید بدونه؟
ات: بس کن خواهر شوهر کجا بود... رونا خواهرمه
جین: پس من دامادتونم
رونا: مبارکه
ات: بریم دیرهههه میخوان برنده مسابقات رو اعلام کنن واسه این مسابقه مجبور شدم از یکی دیگه بخوام تو کافه شیفت وایسته
جین: دیگه نمیخواد اونجا کار کنی من نمیزارم
... خلاصه این لاس زدنا تموم اونا رسیدن
جین شما برین داخل من میرم به مدیر سلام کنم و بیام
ویو جین
وقتی ات رفت داخل صدای جیغ زدنای بقیه از خوشگلیش میومد منم رفتم پیش مدیر مدیر یه پاکت داد بهم و گفت من برم رو صحنه و برنده رو اعلام کنم چون اساتید قول داده بودن بچه ها رو راحت بزارن منم رفتم تو سالون وارد صحنه شدم
_: اون پسره کیه چه خوشگله
رونا: اوپا اونجا چیکار میکنه... داداشمه
جین: خوب خیلی خوش اومدین من جین هستم قبلا تو همین مدرسه به عنوان همراه ات و رونا اومدم
_: ات نسبت اون با تو چیه
ات: خو اونـ...
جین: خوب مدیر مدرسه آقای هان خواستن که برنده مسابقات ریاضی کشوری رو اعلام کنم و برنده جایزه نفر اول تو مدرسه شماست
همه جیغ زدن
جین: و اون کسی نیست جز کیم ات
ویو ات
با خوشحالی رفتم رو صحنه و جایزه رو گرفتم
جین: خوب حالا که ات اینجاست میخوام یه چیزی بگم
ویو لونا قشنگه
جین زانو زد و جعبه ای از تو جیبش در اورد و حلقه رو جلوی ات گرفت
جین: دوست دارم
همه فریاد میزدن: قبول کن، قبول کن...
ات: منم همیشه مبخواستم همینو بهت بگم
پایان
خوب این مینی فیک تموم شد
اسلاید اول لباس ات اسلاید دو لباس رونا
فیک بعدی از جیمینه
۴.۹k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.