جنگ برای تو ( پارت 37)
دستی از پشت اومد روی شونه هام
اون یونگی بود
یونگی : آمممم... سوریو میشه یه لحظه بیای؟
سوریو : حتما...
اون منو به یه دریاچه برد، یه بار با جونگ کوک اومده بودم اینجا وقتی رسیدیم تمام خاطرات برام زنده شد
فلش بک :
جونگ کوک : سوریو....
سوریو : هوم....
جونگ کوک: یه سوال ازت بپرسم؟
سوریو: آره
جونگ کوک: قول میدی همیشه پیشم بمونی و به پسر دیگه ای نگاه نکنی؟
سوریو: این چیه که میگی
جونگ کوک: سوریو فقط لطفا قول بده
سوریو: خیلی خب... قول میدم
جونگ کوک: باید واقعی قول بدی
سوریو : جونگ کوک تو منو دیوونه میکنی
جونگ کوک : توهم منو
سوریو : واقعا قول میدم.... قول میدم که همیشه پیشت بمونمو هیچوقت تنهات نذارم، و همچنین به کس دیگه ای نگاه نکنم
جونگ کوک : خب خوبه
و دست سوریو رو توی دستاش گرفتند اونارو بوسید
سوریو : ولی توهم باید بهم یه قولی بدی
جونگ کوک : هرچی باشه قبوله
سوریو : هیچوقت اذیتم نکنی
جونگ کوک : اینکه معلومه
سوریو : چیش معلومه؟
جونگ کوک : اینکه هیچوقت اذیتت نمیکنم
سوریو : خب اگه واقعا پای حرفت باشی منم بهت قول میدم که برات زن خوبی بشم
جونگ کوک : سوریو یعنی الان تو قبول کردی که باهام ازدواج کنی و ملکه ی قلبم بشی؟
سوریو : خب... آره دیگه
جونگ کوک : وای سوریو خیلی خوشحالم کردی ( ذوق)
سوریو : البته اینا در صورتی عملی میشه که تو به قولات عمل کنی
جونگ کوک : قول میدم، قول میدم تا زمان مرگم هیچوقت اذیتت نکنم
سوریو : خب میخواستم یه چیزی بهت بگم ولی نمیدونم بگم یا نگم
جونگ کوک : بگو سوریو
سوریو : خب.... من.... خیلی،خیلی زیاد
جونگ کوک : خیلی زیاد چی
سوریو : دوست دارم
جونگ کوک : سوریو تو امروز میخوای بخاطر ذوق زیاد سکته کنم و بمیرم؟
سوریو : نه خرگوش... یه چیز دیگم هست
جونگ کوک : چی
سوریو : ازت متنفرم هستم ( و سریعا پاشد و شروع به دویدن کرد)
ولی جونگ کوک اونو گرفت
پایان فلش بک :
فکر کردن به خاطراتش با جونگ کوک قلبشو چنگ میزد
چون نه سوریو تونست به قولش عمل کنه و نه جونگ کوک
یونگی : سوریو... خوبی ؟
سوریو : آ.. آره... خوبم
.....
اون یونگی بود
یونگی : آمممم... سوریو میشه یه لحظه بیای؟
سوریو : حتما...
اون منو به یه دریاچه برد، یه بار با جونگ کوک اومده بودم اینجا وقتی رسیدیم تمام خاطرات برام زنده شد
فلش بک :
جونگ کوک : سوریو....
سوریو : هوم....
جونگ کوک: یه سوال ازت بپرسم؟
سوریو: آره
جونگ کوک: قول میدی همیشه پیشم بمونی و به پسر دیگه ای نگاه نکنی؟
سوریو: این چیه که میگی
جونگ کوک: سوریو فقط لطفا قول بده
سوریو: خیلی خب... قول میدم
جونگ کوک: باید واقعی قول بدی
سوریو : جونگ کوک تو منو دیوونه میکنی
جونگ کوک : توهم منو
سوریو : واقعا قول میدم.... قول میدم که همیشه پیشت بمونمو هیچوقت تنهات نذارم، و همچنین به کس دیگه ای نگاه نکنم
جونگ کوک : خب خوبه
و دست سوریو رو توی دستاش گرفتند اونارو بوسید
سوریو : ولی توهم باید بهم یه قولی بدی
جونگ کوک : هرچی باشه قبوله
سوریو : هیچوقت اذیتم نکنی
جونگ کوک : اینکه معلومه
سوریو : چیش معلومه؟
جونگ کوک : اینکه هیچوقت اذیتت نمیکنم
سوریو : خب اگه واقعا پای حرفت باشی منم بهت قول میدم که برات زن خوبی بشم
جونگ کوک : سوریو یعنی الان تو قبول کردی که باهام ازدواج کنی و ملکه ی قلبم بشی؟
سوریو : خب... آره دیگه
جونگ کوک : وای سوریو خیلی خوشحالم کردی ( ذوق)
سوریو : البته اینا در صورتی عملی میشه که تو به قولات عمل کنی
جونگ کوک : قول میدم، قول میدم تا زمان مرگم هیچوقت اذیتت نکنم
سوریو : خب میخواستم یه چیزی بهت بگم ولی نمیدونم بگم یا نگم
جونگ کوک : بگو سوریو
سوریو : خب.... من.... خیلی،خیلی زیاد
جونگ کوک : خیلی زیاد چی
سوریو : دوست دارم
جونگ کوک : سوریو تو امروز میخوای بخاطر ذوق زیاد سکته کنم و بمیرم؟
سوریو : نه خرگوش... یه چیز دیگم هست
جونگ کوک : چی
سوریو : ازت متنفرم هستم ( و سریعا پاشد و شروع به دویدن کرد)
ولی جونگ کوک اونو گرفت
پایان فلش بک :
فکر کردن به خاطراتش با جونگ کوک قلبشو چنگ میزد
چون نه سوریو تونست به قولش عمل کنه و نه جونگ کوک
یونگی : سوریو... خوبی ؟
سوریو : آ.. آره... خوبم
.....
۲۹.۸k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.