رمان عشق مخفیانه 🖤🤍⛓️
رمان عشق مخفیانه 🖤🤍⛓️
پارت ۱۵
دیانا : کنار دریا صندلی داشت
نشستیم ارباب از تو جیبش سیگار در اوردو شروع به کشیدن کرد فکر نمی کردم ارباب سیگار بکشه
...
ارسلان : هعیییی ، هوا خیلی خوبه (بهترین حرف برا سر صحبت رو باز کردن 😂)
دیانا : آره ، راستی نمیدونستم و فکر نمی کردم شما سیگار بکشید
ارسلان: تا چند وقت پیش هیچ کس فکر نمیکرد
دیانا : خاب چی شد
ارسلان : سر یه عاشق شدن الکی 🙂😔
دیانا : شقایق
ارسلان : اهم
دیانا : درکت میکنم
ارسلان : مگه عاشق شدی
دیانا : اهم
.....
پارت ۱۵
دیانا : کنار دریا صندلی داشت
نشستیم ارباب از تو جیبش سیگار در اوردو شروع به کشیدن کرد فکر نمی کردم ارباب سیگار بکشه
...
ارسلان : هعیییی ، هوا خیلی خوبه (بهترین حرف برا سر صحبت رو باز کردن 😂)
دیانا : آره ، راستی نمیدونستم و فکر نمی کردم شما سیگار بکشید
ارسلان: تا چند وقت پیش هیچ کس فکر نمیکرد
دیانا : خاب چی شد
ارسلان : سر یه عاشق شدن الکی 🙂😔
دیانا : شقایق
ارسلان : اهم
دیانا : درکت میکنم
ارسلان : مگه عاشق شدی
دیانا : اهم
.....
۴.۶k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.