part ³
چند شاتی از جیهوپ
وقتی مریض شدی
جیهوپ ویو :
درو باز کرد ولی.... ولی
رنگش پریدع بود... انگاری حالش خوب نی
_ات!... چیزی شدع
اوکیی؟؟
+... ارع
با اوردن اولین کلمه ب زبونش نگاهم سمت لبایی رفت ک خشک شدع بودن...
اروم درو پشت سرم بستم
چرا انقدر خونه سرد!
_مطمعنی خوبی.... چرا کولر زدی تو این هوا
ات ویو :
دیگه نمیتونستم ادامه بدم.... نمیخاستم هوپی رو ناراحت کنم ولی واقن توان ایستادنم نداشتم
میخاستم برم تو اتاق تا متوجه حال بدم نشه ک پاهام سست شد و حرکت برام سخت بود نمیتونستم سر پاهام وایسم
سست شدن پاهام باعث خالی شدن توانمم شده بود
همین باعث شد ک بیوفتم...
جیهوپ ویو :
یکم رفتارای ات عجیب بود... مث همیشه نبود
احساس میکردم میخاد منو بپیچونه... از چیزی ک خبر ندارمو اون سعی در پنهان کردنش داره
لحظه ای روم رو برگردوندم سمت ات
اون...
نزدیک بود بیوفته تعادل نداشتم
دقیقن قبل از برخورد اون بدن ظریف بی جون گرفتمش
ات ویو :
تعادلم رو از دست دادم انتظار برخورد با زمین رو داشتم
ک توی بغل هوپی فرود اومدم
بدنم درد میکرد... همینطور سر و گلوم تصمیم گرفتم خودمو ب اون بسپارم و سرم رو ب سینش تکیه دادم
هوپی براید استایل بغلم کرد
چشمام رو بستم...
هوپی ویو :
براید استایل بغلش کردم و وارد اتاق مشترکمون شدم
و ات رو اروم روی تخت قرار دادم
خوب میدونستم چیشدع و چرا اینجوری شده
موقعی ک بغلش کردم متوجه بدن داغش شدم
_اخه کولر تو این هوای سرد ..... نگو خانم مریض بوده و چیزی نگفته
+.....
_چرا بهم نگفتی! چرا نگفتی حالت خوب نیس و تب داری.. ها!
راوی « صحبت های هوپی همش حق بود باید از حال همسرش خبر دار میشد ولی ات هم قضیه رو نگف برای اینکه باعث ناراحتی جیهوپ نشه
با تموم شدن حرفای هوپ قطره اشکی از گوشه ی چشم ات سر خورد و پایین اومدم
دخترک غرورش رو کنار گذاشت و بغضی در حصار گلوش بود رو شکست و با گریه لب زد
+هق... من نمیخاستم نگرانت کنم
اونوقت هق تو بهم چیز میگی...
حرفش موقعی قط شد ک توی اغوش گرم هوپی قرار گرفت
_باشه... باشه ببخشید... اروم باش *درحالی ک دستش رو نوازش وار روی موهای دخترک میکشید
تک پارتی اسمات بزارم؟ )
وقتی مریض شدی
جیهوپ ویو :
درو باز کرد ولی.... ولی
رنگش پریدع بود... انگاری حالش خوب نی
_ات!... چیزی شدع
اوکیی؟؟
+... ارع
با اوردن اولین کلمه ب زبونش نگاهم سمت لبایی رفت ک خشک شدع بودن...
اروم درو پشت سرم بستم
چرا انقدر خونه سرد!
_مطمعنی خوبی.... چرا کولر زدی تو این هوا
ات ویو :
دیگه نمیتونستم ادامه بدم.... نمیخاستم هوپی رو ناراحت کنم ولی واقن توان ایستادنم نداشتم
میخاستم برم تو اتاق تا متوجه حال بدم نشه ک پاهام سست شد و حرکت برام سخت بود نمیتونستم سر پاهام وایسم
سست شدن پاهام باعث خالی شدن توانمم شده بود
همین باعث شد ک بیوفتم...
جیهوپ ویو :
یکم رفتارای ات عجیب بود... مث همیشه نبود
احساس میکردم میخاد منو بپیچونه... از چیزی ک خبر ندارمو اون سعی در پنهان کردنش داره
لحظه ای روم رو برگردوندم سمت ات
اون...
نزدیک بود بیوفته تعادل نداشتم
دقیقن قبل از برخورد اون بدن ظریف بی جون گرفتمش
ات ویو :
تعادلم رو از دست دادم انتظار برخورد با زمین رو داشتم
ک توی بغل هوپی فرود اومدم
بدنم درد میکرد... همینطور سر و گلوم تصمیم گرفتم خودمو ب اون بسپارم و سرم رو ب سینش تکیه دادم
هوپی براید استایل بغلم کرد
چشمام رو بستم...
هوپی ویو :
براید استایل بغلش کردم و وارد اتاق مشترکمون شدم
و ات رو اروم روی تخت قرار دادم
خوب میدونستم چیشدع و چرا اینجوری شده
موقعی ک بغلش کردم متوجه بدن داغش شدم
_اخه کولر تو این هوای سرد ..... نگو خانم مریض بوده و چیزی نگفته
+.....
_چرا بهم نگفتی! چرا نگفتی حالت خوب نیس و تب داری.. ها!
راوی « صحبت های هوپی همش حق بود باید از حال همسرش خبر دار میشد ولی ات هم قضیه رو نگف برای اینکه باعث ناراحتی جیهوپ نشه
با تموم شدن حرفای هوپ قطره اشکی از گوشه ی چشم ات سر خورد و پایین اومدم
دخترک غرورش رو کنار گذاشت و بغضی در حصار گلوش بود رو شکست و با گریه لب زد
+هق... من نمیخاستم نگرانت کنم
اونوقت هق تو بهم چیز میگی...
حرفش موقعی قط شد ک توی اغوش گرم هوپی قرار گرفت
_باشه... باشه ببخشید... اروم باش *درحالی ک دستش رو نوازش وار روی موهای دخترک میکشید
تک پارتی اسمات بزارم؟ )
۱۱.۷k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.