"مافیای جذاب من"
"مافیای جذاب من"
پارت 28
ویو شوگا
دیگه هرجور شده باید برم سر معامله با الکس..رفتم سمت ماشینو حرکت کردیم به سمت خونه الکس چون قبلش به الکس زنگ زدمو ادرسو گرفتم...ی چند تا بادیگارد گذاشتم خونه بمونن پیش سنا...بقیه بادیگاردا هم پیش من بودن از اونجایی که الکس زیاد بادیگارد نداره و همشون میان اونجا ممکنه سه یا چهار تاشون بمونن پیش ا/ت برای همین منم بادیگاردایی که زا خودم بردم پیش خودمن و بقیشون میرن دنبال ا/ت بی سروصدا میبرنش خونه..
رسیدیم اونجا دقیقا همون چیزی که پیش بینی کرده بودم اتفاق افتاد...اول سعی کردم که فقط ا/تو نحات بدن تا بتونم الکسو بکشم ولی اگر یک درصدم گیر بیفتن حتما با الکس میرم سر معاملشون..
بعد از 45 مین گوشیم زنگ خورد..الکس هم نزدیک 20 مین هست که نیومده گوشیمو جواب دادم..
/مکالمه بین شوگا و بادیگاردش/
شوگا: چیشد؟
(علامت بادیگارد رو با این • نشون میدم)
•: خانم ا/ت سالمن الانم تو عمارت هستند.
شوگا: باشه کارتو خوب انجام دادی،حواست به ا/تو سنا باشه تا من بیام
•: چشم
(قطع کرد)
همین که تلفنو قطع کردم الکس اومد..
شوگا: خب چقد طول دادی میگم نظرت چیه بزاریم برای یوقت دیگه؟
الکس: موافقم الان واقعا کار دارم
شوگا: اوکی
از جام بلند شدم شروع کردم به شماردن..
شوگا:..1...2...
الکس:چرا داری میشماری؟
شوگا:..3...4...5
با شماره پنج بادیگاردا حمله کردن منم تفنگمو از پشتم دراوردمو به سمت الکس گرفتم..
الکس:داری چیکار میکنی؟
شوگا: میخوام همه رو از دستت راحت کنم..
الکس: اگر بلایی سرم بیاری ا/ت میمیره
شوگا: هه ا/ت الان تو عمارته
الکس: چی؟
شوگا: خیلی وقته تو عمارته..کارت تمومه
میخواستم شلیک کنم که یکی از بادیگاردا اومدو گفت که ا/ت باهام کار داره و پشت تلفنو به بادیگاردا اشاره کردم که رفتن پیش الکس تا نتونه فرار کنه..
/مکالمه شوگا و ا/ت/
ا/ت: شوگا
شوگا: جانم
ا/ت: خوبی؟*گریه*
شوگا: اره قوربونت برم گریه نکن
ا/ت: مکسو چیزه الکسو نکش
شوگا:چی؟مکس؟
ا/ت: بهت بعدا توضیح میدم فقط اینو بدون که اون یوری رو کشته..
شوگا:چی؟*عصبی*
ا/ت: اون پسر عمومه اسمش سون مکسِ..اسم برادرمم سون مکسِ اون روز پسر عموم یوری رو کشت اسمشو تغییر داد که تو فکر کنی داداشم یوری رو کشته..
شوگا: باشه،بقیشو بعدا بهم توضیح بده
ا/ت: شوگا مراقب خودت باش
شوگا: باشه
(قطع کرد)
شرطا
لایک:40
کامنت:50
(شرطا نرسه نمیزارم گفته باشم🙂)
پارت 28
ویو شوگا
دیگه هرجور شده باید برم سر معامله با الکس..رفتم سمت ماشینو حرکت کردیم به سمت خونه الکس چون قبلش به الکس زنگ زدمو ادرسو گرفتم...ی چند تا بادیگارد گذاشتم خونه بمونن پیش سنا...بقیه بادیگاردا هم پیش من بودن از اونجایی که الکس زیاد بادیگارد نداره و همشون میان اونجا ممکنه سه یا چهار تاشون بمونن پیش ا/ت برای همین منم بادیگاردایی که زا خودم بردم پیش خودمن و بقیشون میرن دنبال ا/ت بی سروصدا میبرنش خونه..
رسیدیم اونجا دقیقا همون چیزی که پیش بینی کرده بودم اتفاق افتاد...اول سعی کردم که فقط ا/تو نحات بدن تا بتونم الکسو بکشم ولی اگر یک درصدم گیر بیفتن حتما با الکس میرم سر معاملشون..
بعد از 45 مین گوشیم زنگ خورد..الکس هم نزدیک 20 مین هست که نیومده گوشیمو جواب دادم..
/مکالمه بین شوگا و بادیگاردش/
شوگا: چیشد؟
(علامت بادیگارد رو با این • نشون میدم)
•: خانم ا/ت سالمن الانم تو عمارت هستند.
شوگا: باشه کارتو خوب انجام دادی،حواست به ا/تو سنا باشه تا من بیام
•: چشم
(قطع کرد)
همین که تلفنو قطع کردم الکس اومد..
شوگا: خب چقد طول دادی میگم نظرت چیه بزاریم برای یوقت دیگه؟
الکس: موافقم الان واقعا کار دارم
شوگا: اوکی
از جام بلند شدم شروع کردم به شماردن..
شوگا:..1...2...
الکس:چرا داری میشماری؟
شوگا:..3...4...5
با شماره پنج بادیگاردا حمله کردن منم تفنگمو از پشتم دراوردمو به سمت الکس گرفتم..
الکس:داری چیکار میکنی؟
شوگا: میخوام همه رو از دستت راحت کنم..
الکس: اگر بلایی سرم بیاری ا/ت میمیره
شوگا: هه ا/ت الان تو عمارته
الکس: چی؟
شوگا: خیلی وقته تو عمارته..کارت تمومه
میخواستم شلیک کنم که یکی از بادیگاردا اومدو گفت که ا/ت باهام کار داره و پشت تلفنو به بادیگاردا اشاره کردم که رفتن پیش الکس تا نتونه فرار کنه..
/مکالمه شوگا و ا/ت/
ا/ت: شوگا
شوگا: جانم
ا/ت: خوبی؟*گریه*
شوگا: اره قوربونت برم گریه نکن
ا/ت: مکسو چیزه الکسو نکش
شوگا:چی؟مکس؟
ا/ت: بهت بعدا توضیح میدم فقط اینو بدون که اون یوری رو کشته..
شوگا:چی؟*عصبی*
ا/ت: اون پسر عمومه اسمش سون مکسِ..اسم برادرمم سون مکسِ اون روز پسر عموم یوری رو کشت اسمشو تغییر داد که تو فکر کنی داداشم یوری رو کشته..
شوگا: باشه،بقیشو بعدا بهم توضیح بده
ا/ت: شوگا مراقب خودت باش
شوگا: باشه
(قطع کرد)
شرطا
لایک:40
کامنت:50
(شرطا نرسه نمیزارم گفته باشم🙂)
۱۵.۰k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.