فیک تهیونگ پارت اول
فیک ته
پارت اول
سلام من ا/ت هستم 16 سالمه و امروز اولین روزه مدرسه ی جدیدمه امیدوارم هیچ قلدری توی مدرسمون نباشه
~~~~
سلام من تهیونگم 16 سالمه قلدر مدرسه هستم و به همه زور میگم و همه ی دخترا عاشقم هستن از دختره ورزشکار خیلی خوشم میاد
از زبان ا/ت
داشتم خواب هفت پادشاه رو میدیدم اما با نوری مواجه شدم
مامان ا/ت: بلند شو مدرسه ات دیر شد ساعت هفته(داد) ا/ت: جدی میگی
سریع بلند شدم رفتم دستشویی کارهای لازم رو کردم و لباسمو پوشیدم.. انقدر عجله کردم که نگاهم به ساعت نکردم.. وقتی رسیدم دیدم صف شده اخه چرا مگه ساعت هفت نیست.. نگاه کردم به ساعته گوشیم چی ساعت شش و بیست دقیقه هست؟؟ ای خدا مگه این مدرسه ی پولدارا نیست چرا صف داره.. داشتم فرار میکردم که انگار یکی مچ دستمو گرفت
مدیر مدرسه: اهای کجا در میری ا/ت: بخدا هیچ جا مدیر: برو تو زود ا/ت: باشه باشه رفتم هوف اینم شانس بده منه هرجا میرم صف داره اخه چرا.. رفتم توی مدرسه نمیدونم چرا ا/ن هنوز نیومده مگه کار داره؟
لیا: سلام تهی جون تهیونگ: اوففف چیه؟ لیا: یعنی چی چیه با من خوب رفتار کن جونگ کوک: سلام داداش تهیونگ: اخیش خداروشکر اومدی، بیا این لیا رو ببر یک جایی از سره منم کم کن(جایی که ویرگول گذاشتم رو توی گوش جونگ کوک گفت) جونگ کوک: اها باشه لیا بیا بریم من یک چندتا لباس سراغ دارم بریم ببینیم لیا: بدو راه بیوفت
مدیر: خب بچه ها این سال اول دبیرستانتون هست و شما باید فلان نکات رو رعایت کنین و ـ. ـ. ـ. ـ. ا/ت: بسههه دیوانه شدم ا/نه ی خر کدوم گوری ای ا/ن: پشته سرتم یک هیولای بامعرفتم ا/ت: خسته شدم مگه اینجاهم صف داره ا/ن: اره دیگه چاره چیه.. واستا ا/ت من میگم یکاری کنیم ا/ت: چیکار؟ ا/ن: بریم بیرون به هوای اینکه میخوایم چیزی بخریم ا/ت: چرا به فکره خودم نرسید ا/ن: خب چون تو اصلا عقل نداری ا/ت: شاتاپ پلیز ا/ن: یو اند عه شاتاپ
اسلاید دو لباس مدرسه شون
😂💜کودکان نوجوانان و بزرگسالان این فیک را حمایت بنمایید تا سازنده همیشه همانطور انرژی بگیرد💜😂
پارت اول
سلام من ا/ت هستم 16 سالمه و امروز اولین روزه مدرسه ی جدیدمه امیدوارم هیچ قلدری توی مدرسمون نباشه
~~~~
سلام من تهیونگم 16 سالمه قلدر مدرسه هستم و به همه زور میگم و همه ی دخترا عاشقم هستن از دختره ورزشکار خیلی خوشم میاد
از زبان ا/ت
داشتم خواب هفت پادشاه رو میدیدم اما با نوری مواجه شدم
مامان ا/ت: بلند شو مدرسه ات دیر شد ساعت هفته(داد) ا/ت: جدی میگی
سریع بلند شدم رفتم دستشویی کارهای لازم رو کردم و لباسمو پوشیدم.. انقدر عجله کردم که نگاهم به ساعت نکردم.. وقتی رسیدم دیدم صف شده اخه چرا مگه ساعت هفت نیست.. نگاه کردم به ساعته گوشیم چی ساعت شش و بیست دقیقه هست؟؟ ای خدا مگه این مدرسه ی پولدارا نیست چرا صف داره.. داشتم فرار میکردم که انگار یکی مچ دستمو گرفت
مدیر مدرسه: اهای کجا در میری ا/ت: بخدا هیچ جا مدیر: برو تو زود ا/ت: باشه باشه رفتم هوف اینم شانس بده منه هرجا میرم صف داره اخه چرا.. رفتم توی مدرسه نمیدونم چرا ا/ن هنوز نیومده مگه کار داره؟
لیا: سلام تهی جون تهیونگ: اوففف چیه؟ لیا: یعنی چی چیه با من خوب رفتار کن جونگ کوک: سلام داداش تهیونگ: اخیش خداروشکر اومدی، بیا این لیا رو ببر یک جایی از سره منم کم کن(جایی که ویرگول گذاشتم رو توی گوش جونگ کوک گفت) جونگ کوک: اها باشه لیا بیا بریم من یک چندتا لباس سراغ دارم بریم ببینیم لیا: بدو راه بیوفت
مدیر: خب بچه ها این سال اول دبیرستانتون هست و شما باید فلان نکات رو رعایت کنین و ـ. ـ. ـ. ـ. ا/ت: بسههه دیوانه شدم ا/نه ی خر کدوم گوری ای ا/ن: پشته سرتم یک هیولای بامعرفتم ا/ت: خسته شدم مگه اینجاهم صف داره ا/ن: اره دیگه چاره چیه.. واستا ا/ت من میگم یکاری کنیم ا/ت: چیکار؟ ا/ن: بریم بیرون به هوای اینکه میخوایم چیزی بخریم ا/ت: چرا به فکره خودم نرسید ا/ن: خب چون تو اصلا عقل نداری ا/ت: شاتاپ پلیز ا/ن: یو اند عه شاتاپ
اسلاید دو لباس مدرسه شون
😂💜کودکان نوجوانان و بزرگسالان این فیک را حمایت بنمایید تا سازنده همیشه همانطور انرژی بگیرد💜😂
۱۵۶
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.