خون رنگی (پارت ۳)
ویو ا.ت:
وارد دانشگاه شدم که با آغوش گرم لیا روبهرو شدم اون منو محکم بغل کرد منم اونو بغل کردم. هر کی ندونه فکر میکنه ما چند ساله هم دیگه رو ندیدم آخه لیا دوست بچه گی من بود و تغریبا باهم بزرگ شدیم و کل زندگی منو میدونست.
پایان ویو ا.ت
لیا:سلام عشقم خوبی
ا.ت:سلام، آره خوبم تو خوبی
لیا:من خوبم میگم خبرا ها رو شنیدی
ا.ت:چه خبری؟
لیا:اینکه یه پسره جدید داره میاد
ا.ت:خوب این کجاش عجیب هست
لیا:میگن این پسره خیلی پولد....
لیا اومد حرف بزنه که با صدای لایی ماشین ساکت شد. اون ماشین جونگ کوک بود. جونگ کوک از ماشین پیاده شد و وارد دانشگاه شد.
ویو ا.ت:
لیا داشت حرف میزد که صدای لایی ماشین اومد و ساکت شد یه پسره مغرور از ماشین پیاده شد وقتی پیاده شد یه چند سانیه سر جاش وایساد و به طرف دانشگاه رفت.
(زنگ کلاس)
زنگ کلاس خورد و منو لیا رفتیم سر کلاس نشستیم.
پایان ویو ا.ت
ویو کوک:
وارد دانشگاه شدم و یه لایی کشیدم کاری که هميشه میکردم. از ماشین پیاده شدم وقتی پیاده شدم با بوی عجیبی بر خوردم بوی همون خون بود خون رنگی نتونستم بفهمم بو مال کیه ولی فهمیدم مال یک دختر بود وارد دانشگاه شدم و رفتم طرف دفتر مدیر و مشخصات تم رو دادم و یه کلاس رو بهم معرفی کرد و گفت همراه استاد برم.
همراه استاد رفتم که دوباره همون بوی خون به مشامم خورد هرچی نزدیکتر به کلاس می شدیم بوی خون هم بیشتر می شد فهمیدم که خون مال همین کلاس هست.
وارد کلاس شدیم استاد من رو معرفی کرد و یک جا بهم نشون داد که بشینم کنار یک دختر بود.
خودشه همین دختره.
پایان ویو کوک
ویو ا.ت:
منو لیا داشتیم حرف میزدیم که استاد همراه با همون پسره مغرور آمد تو ( به بچه من نگو مغرور) استاد پسره رو معرفی کرد و گفت بیاد کنار من بشینه اَاَاَه من از این پسره خوشم نمیاد چه برسه کنارم بشینه این همه دختره هرزه تو کلاس هست بره کناره اونا بشینه (از خداتم باشه) اومد کنارم نشست خیلی.........ادامه
فعلا شرط نمیزارم
این پارت هدیه به دوستان جدیدمون
همایت کنید ❤️💜
وارد دانشگاه شدم که با آغوش گرم لیا روبهرو شدم اون منو محکم بغل کرد منم اونو بغل کردم. هر کی ندونه فکر میکنه ما چند ساله هم دیگه رو ندیدم آخه لیا دوست بچه گی من بود و تغریبا باهم بزرگ شدیم و کل زندگی منو میدونست.
پایان ویو ا.ت
لیا:سلام عشقم خوبی
ا.ت:سلام، آره خوبم تو خوبی
لیا:من خوبم میگم خبرا ها رو شنیدی
ا.ت:چه خبری؟
لیا:اینکه یه پسره جدید داره میاد
ا.ت:خوب این کجاش عجیب هست
لیا:میگن این پسره خیلی پولد....
لیا اومد حرف بزنه که با صدای لایی ماشین ساکت شد. اون ماشین جونگ کوک بود. جونگ کوک از ماشین پیاده شد و وارد دانشگاه شد.
ویو ا.ت:
لیا داشت حرف میزد که صدای لایی ماشین اومد و ساکت شد یه پسره مغرور از ماشین پیاده شد وقتی پیاده شد یه چند سانیه سر جاش وایساد و به طرف دانشگاه رفت.
(زنگ کلاس)
زنگ کلاس خورد و منو لیا رفتیم سر کلاس نشستیم.
پایان ویو ا.ت
ویو کوک:
وارد دانشگاه شدم و یه لایی کشیدم کاری که هميشه میکردم. از ماشین پیاده شدم وقتی پیاده شدم با بوی عجیبی بر خوردم بوی همون خون بود خون رنگی نتونستم بفهمم بو مال کیه ولی فهمیدم مال یک دختر بود وارد دانشگاه شدم و رفتم طرف دفتر مدیر و مشخصات تم رو دادم و یه کلاس رو بهم معرفی کرد و گفت همراه استاد برم.
همراه استاد رفتم که دوباره همون بوی خون به مشامم خورد هرچی نزدیکتر به کلاس می شدیم بوی خون هم بیشتر می شد فهمیدم که خون مال همین کلاس هست.
وارد کلاس شدیم استاد من رو معرفی کرد و یک جا بهم نشون داد که بشینم کنار یک دختر بود.
خودشه همین دختره.
پایان ویو کوک
ویو ا.ت:
منو لیا داشتیم حرف میزدیم که استاد همراه با همون پسره مغرور آمد تو ( به بچه من نگو مغرور) استاد پسره رو معرفی کرد و گفت بیاد کنار من بشینه اَاَاَه من از این پسره خوشم نمیاد چه برسه کنارم بشینه این همه دختره هرزه تو کلاس هست بره کناره اونا بشینه (از خداتم باشه) اومد کنارم نشست خیلی.........ادامه
فعلا شرط نمیزارم
این پارت هدیه به دوستان جدیدمون
همایت کنید ❤️💜
۳.۳k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.