توضیحات و ماجرا وانشات وَمپایر(به معنی خوناشام)
اولین وانشات رو با شوگا(بایس خودم)شروع میکنم
اسم وانشات: وَمپایِر (به معنی خوناشام)
کاراکترها:
سوآ،شوگا،سوجون،جیهوپ،جیمین،نامجون
شوگا=کاپل سوآ
نامجون=آپای سوآ(باباش)
سوجون=اوپا ی سوآ(داداشش)
جیهوپ=اوپا ی سوآ(داداشش)
جیمین=برادر کوچیک شوگا
سن های کاراکتر ها:
سوآ =12
شوگا=120(شوگا خوناشام بود بچه ها)
نامجون=35
سوجون=20
جیهوپ=20
جیمین=19
ژانر: مافیایی,خوناشامی،جِنایی
پارت ها: نا مشخص
ماجرا:
دختری دوازده ساله بودم که با برادرام تو عمارت پدریم که دور از شهر بود زندگی میکردم...اوما و آپام (مامان و بابام) وقتی بچه بودم از هم جدا شدن و اومام با معشوقش خارج کشور رفت و اصلا براش مهم نبود که من تنها بمونم...آپام کارش تجارته و جز کارش به هیچ چیز دیگه ای فکر نمیکنه و بزرگ ترین شرکت کره دست اون میچرخه... خیلی کم عمارت میاد و به من سر میزنه
تقریبا همیشه تنهام و اجازه بیرون رفتن از عمارت رو ندارم و بدون اطلاع آپام یا اوپا هام نمیتونم هیچ کاری کنم
مدرسه هم نمیتونم برم و تو خونه با معلم شخصیم درس میخونم ولی اصلا از این وضع راضی نیستم ولی خب چاره ای ندارم!
اوپا هام خیلی بد اخلاق و سنگ دلن...از تنهایی خسته شدم و تصمیم گرفتم یواشکی با گوشیم با ی دوست در ارتباط باشم ...اما دیشب جیهوپ اینو متوجه شد و تا جا داشت کتکم زده بود ...
من ی بیماری داشتم که ی تومور داخل پام بود و درحال رشت بود..به همین خاطر خیلی سخت میتونستم راه برم و برای راحت راه رفتن از کفش های مخصوصی کمک میگرفتم که تا زیر زانوم بود
اما بخاطر ماجرای دیشب جیهوپ اونارو ازم گرفت و به اتاق خودش برد پس چاره ای جز نشستن تو اتاق و بیرون پنجره رو تماشا کردن نداشتم!
گایز این توضیحات بود برای شروع پارت 1 کامنت بزارید:))
اسم وانشات: وَمپایِر (به معنی خوناشام)
کاراکترها:
سوآ،شوگا،سوجون،جیهوپ،جیمین،نامجون
شوگا=کاپل سوآ
نامجون=آپای سوآ(باباش)
سوجون=اوپا ی سوآ(داداشش)
جیهوپ=اوپا ی سوآ(داداشش)
جیمین=برادر کوچیک شوگا
سن های کاراکتر ها:
سوآ =12
شوگا=120(شوگا خوناشام بود بچه ها)
نامجون=35
سوجون=20
جیهوپ=20
جیمین=19
ژانر: مافیایی,خوناشامی،جِنایی
پارت ها: نا مشخص
ماجرا:
دختری دوازده ساله بودم که با برادرام تو عمارت پدریم که دور از شهر بود زندگی میکردم...اوما و آپام (مامان و بابام) وقتی بچه بودم از هم جدا شدن و اومام با معشوقش خارج کشور رفت و اصلا براش مهم نبود که من تنها بمونم...آپام کارش تجارته و جز کارش به هیچ چیز دیگه ای فکر نمیکنه و بزرگ ترین شرکت کره دست اون میچرخه... خیلی کم عمارت میاد و به من سر میزنه
تقریبا همیشه تنهام و اجازه بیرون رفتن از عمارت رو ندارم و بدون اطلاع آپام یا اوپا هام نمیتونم هیچ کاری کنم
مدرسه هم نمیتونم برم و تو خونه با معلم شخصیم درس میخونم ولی اصلا از این وضع راضی نیستم ولی خب چاره ای ندارم!
اوپا هام خیلی بد اخلاق و سنگ دلن...از تنهایی خسته شدم و تصمیم گرفتم یواشکی با گوشیم با ی دوست در ارتباط باشم ...اما دیشب جیهوپ اینو متوجه شد و تا جا داشت کتکم زده بود ...
من ی بیماری داشتم که ی تومور داخل پام بود و درحال رشت بود..به همین خاطر خیلی سخت میتونستم راه برم و برای راحت راه رفتن از کفش های مخصوصی کمک میگرفتم که تا زیر زانوم بود
اما بخاطر ماجرای دیشب جیهوپ اونارو ازم گرفت و به اتاق خودش برد پس چاره ای جز نشستن تو اتاق و بیرون پنجره رو تماشا کردن نداشتم!
گایز این توضیحات بود برای شروع پارت 1 کامنت بزارید:))
۱۲.۲k
۲۹ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.