وقتی برده عمارتش بودی ولی بعد.... P ³¹
میدونی ات
من فقد یه خانواده می خواستم
اما انگار اونا هیچ وقت من و نخواستن:)
من با تو زندگی و خانواده رو تجربه کردم پس
تنها یادگاریت
یون آ....
هیچ وقت نباید دردی که تو دیدی رو ببینه و قول میدم که هیچ وقت این اتفاق نیوفته!
"چیزی به نام احساسات توی من رشد کرد
و شدم خدای احساسات
شاید بدهکاری هایی با خدا داشتم
که انقدر با احساساتم ضربه میخورم "
""آخرین حرف جئون""
ات لبخندی زد و روی به روی صورتش ایستاد
" من خودم و نابود کردم جونگکوکا
تا تو بفهمی دوست دارم
اینم یادت باشه
بدنای سرد میتونن گرم بشن
با پوشیدن یه لباس گرم :)"
خسته تر از مردی که نمیتونه احساسات نشون بده
دختریه که تلاش میکنه احساسات اونو شکوفا کنه
" اما عزرائیل برای خیلیا فرسته نجات بود...."
" مخصوصا خود فرشته"
"دفتر عاشقی "
_برگ آخر_
تصوری از واقعیت نزدیک :)
end:)
من فقد یه خانواده می خواستم
اما انگار اونا هیچ وقت من و نخواستن:)
من با تو زندگی و خانواده رو تجربه کردم پس
تنها یادگاریت
یون آ....
هیچ وقت نباید دردی که تو دیدی رو ببینه و قول میدم که هیچ وقت این اتفاق نیوفته!
"چیزی به نام احساسات توی من رشد کرد
و شدم خدای احساسات
شاید بدهکاری هایی با خدا داشتم
که انقدر با احساساتم ضربه میخورم "
""آخرین حرف جئون""
ات لبخندی زد و روی به روی صورتش ایستاد
" من خودم و نابود کردم جونگکوکا
تا تو بفهمی دوست دارم
اینم یادت باشه
بدنای سرد میتونن گرم بشن
با پوشیدن یه لباس گرم :)"
خسته تر از مردی که نمیتونه احساسات نشون بده
دختریه که تلاش میکنه احساسات اونو شکوفا کنه
" اما عزرائیل برای خیلیا فرسته نجات بود...."
" مخصوصا خود فرشته"
"دفتر عاشقی "
_برگ آخر_
تصوری از واقعیت نزدیک :)
end:)
۱۷۲.۵k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.