تکپارتی غمگین از نامجون شی؟
تکپارتی غمگین از نامجون شی؟
- پدر ...اصلا میفهمی چی میگی اون .....
+ میدونم نامجون ولی مجبوری باید آن رو بکشی اگه این کارو نکنی ......
- پدر لطفا منصرف شو
+ نامجون اگه خودت ایکارو نکنی خودم دست بکار میشم تا ۱۲ شب وقت داری
ساعت 8شب بود واقعا خوشحال بودم چون قرار بود یکی دیگه به جمعمون اضافه بشه میدونستم نامجون حتما خوشحال میشه برای هم وقتی از بیمارستان اومدم زود رفتم غذای مورد علاقه ی نامجون رو درست کردم و رفتم بالا لباس کوتاه سفیدم رو پوشیدم که در خونه باز شد رفتم پایین
+ نامی
- اوه اتم خیریه ؟
- بعدن میفهمی
بعد از غذا اتم ظرف ها رو داخل ظرفشویی گذاشت میخواست بره پیش نامی که به جزیره تکیه داده بود
ات رفت کنارش که دستش رو دور کمر آن گذاشت
- اتم ،عزیزم ،عشق من ، با تمام وجودم میپرستمت عاشقتم امید وارم منو ببخشی من مجبورم !
ات کمی نگران شده بود
- یا نامجون چیزی شده؟
بغلش کرد
ـ دوست دارم
هیچ وقت فکر نمیکرد کسی که با تمام وجودش دوسش داشت اون رو به قتل برسونه بله. بعد از حرف نامجون سوزش بدی تو شکمش حس کرد و نامجون دو نفر رو به قتل رسوند دختر از بغلش افتاد و لباس سفیدش به رنگ قرمز تبدیل شده بود
خون زیادی از دست داده بود که چیزی نگذشت دیگه ات نتونست نفس بکشه و مادر و بچش به دنیای دیگه رفته بودن
۳ساعت بعد
سه ساعت از اون حادثه گذشته بود که چند ورقه روی کابینت آشپزخانه نظرش رو جلب فکر وقتی شروع به خوندن کرد عذاب وجدان گرفت چون جون دو نفر از عزیزانش رو گرفته بود
----------------------------------------
© خبرنگار کیم دونگ هون هستم چند ساعت پیش خانواده ای فوت کردن طبق گزارش ها ۳ساعت بعد فوت شدن بچه چند روزه و مادر بچه پدر خانواده یعنی کیم نامجون خودکشی کرد با تشکر.....
- پدر ...اصلا میفهمی چی میگی اون .....
+ میدونم نامجون ولی مجبوری باید آن رو بکشی اگه این کارو نکنی ......
- پدر لطفا منصرف شو
+ نامجون اگه خودت ایکارو نکنی خودم دست بکار میشم تا ۱۲ شب وقت داری
ساعت 8شب بود واقعا خوشحال بودم چون قرار بود یکی دیگه به جمعمون اضافه بشه میدونستم نامجون حتما خوشحال میشه برای هم وقتی از بیمارستان اومدم زود رفتم غذای مورد علاقه ی نامجون رو درست کردم و رفتم بالا لباس کوتاه سفیدم رو پوشیدم که در خونه باز شد رفتم پایین
+ نامی
- اوه اتم خیریه ؟
- بعدن میفهمی
بعد از غذا اتم ظرف ها رو داخل ظرفشویی گذاشت میخواست بره پیش نامی که به جزیره تکیه داده بود
ات رفت کنارش که دستش رو دور کمر آن گذاشت
- اتم ،عزیزم ،عشق من ، با تمام وجودم میپرستمت عاشقتم امید وارم منو ببخشی من مجبورم !
ات کمی نگران شده بود
- یا نامجون چیزی شده؟
بغلش کرد
ـ دوست دارم
هیچ وقت فکر نمیکرد کسی که با تمام وجودش دوسش داشت اون رو به قتل برسونه بله. بعد از حرف نامجون سوزش بدی تو شکمش حس کرد و نامجون دو نفر رو به قتل رسوند دختر از بغلش افتاد و لباس سفیدش به رنگ قرمز تبدیل شده بود
خون زیادی از دست داده بود که چیزی نگذشت دیگه ات نتونست نفس بکشه و مادر و بچش به دنیای دیگه رفته بودن
۳ساعت بعد
سه ساعت از اون حادثه گذشته بود که چند ورقه روی کابینت آشپزخانه نظرش رو جلب فکر وقتی شروع به خوندن کرد عذاب وجدان گرفت چون جون دو نفر از عزیزانش رو گرفته بود
----------------------------------------
© خبرنگار کیم دونگ هون هستم چند ساعت پیش خانواده ای فوت کردن طبق گزارش ها ۳ساعت بعد فوت شدن بچه چند روزه و مادر بچه پدر خانواده یعنی کیم نامجون خودکشی کرد با تشکر.....
۴.۷k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.