تکپارتی از تهیونگ
#تکپارتی از تهیونگ
+سلام من ا/تم ۲۵ سالمه و دو ساله با تهیونگ ازدواج کردم.
تهیونگ یه شرکت داره که منم اونجا کار میکردم و خب ما از هم خوشمون اومد و ازدواج کردیم و هنوزم من تو شرکتشم.
«ویو ا/ت»
با الارم گوشیم ساعت ۸ از خواب بیدار شدم. کنارمو دیدم اما تهیونگ رفته بود. این چند وقت خیلی کار داره.
از روی تخت بلند شدم و با دل درد کمی مواجه شدم. بیخیال شدمو کارای لازمو انجام دادمو اماده شدم و به سمت شرکت حرکت کردم.
وقتی رسیدم به همه سلام دادم و وارد اتاق کارم شدم.
+هییی
اینجا چقدر پرونده هستتت،،یعنی باید همه اینارو بررسی کنم؟
بیخیال شدم و رفتم پشت میز کارم و شروع کردم به بررسی پرونده ها.
(سه ساعت بعد)
تق تق تق
+بفرمایین
_اوه سلام بیب
+سلامم
_زیاد وقت ندارم لطفا این ۱۲ تا پرونده هم بررسی کن
+هفف خیله خب
_مرسی فعلا
+فعلا
بازم بدون توجه به ساعت شروع به کارم کردم.
پرونده اول بررسی شد.
پرونده دوم
پرونده سوم
پرونده چهارم و...
(دو ساعت بعد)
عاییی خدا کمرمم
وای ساعت تازه دو ظهره.
دلمم خیلی درد میکنه. بخاطر همین از اتاقم اومدم بیرون و رفتم تو اتاق تهیونگ.
+تـ...تهیونگ
(داشت با تلفن حرف میزد و با دیدن من به پرونده های روی میزش اشاره کرد. ولی من حالم خوب نیست میخوام برم خونه)
خیلی بیخیال پرونده هارو برداشتم و اومدم تو اتاقم و با حال بدم شروع کردم به بررسی پرونده ها.
(دو ساعت بعد)
دیگه واقعا حالم خوب نبود. از پشت میز کارم اومدم بیرون و رفتم که یه قهوه واسه خودم درست کنم که حس کردم یکی داره بهم نزدیک میشه.
_بیب
+وای ترسیدم
_چرا بهم نگفتی
+چیو
_اینکه حالت خوب نیست.
+خـ..خب مـ..ـن میخواستم بهت بگم و..لی
_تو پر..یو..د شدی
+چی؟
_لباست...
+وای نههه
_بیا اینجا فرار نکنننن،،چرا خجالت میکشی از من
+خـ..ـب
_(بغلت میکنهههه و موهاتو میده پشت گوشت)
معذرت میخوام خیلی کار ریختم روی سرت
الانم میدونم درد داری پس برو خونه و لازم نیست این هفته بیای سرکار.
+واقعاا
_اره
+مرسییی
پایاننننن:))
+سلام من ا/تم ۲۵ سالمه و دو ساله با تهیونگ ازدواج کردم.
تهیونگ یه شرکت داره که منم اونجا کار میکردم و خب ما از هم خوشمون اومد و ازدواج کردیم و هنوزم من تو شرکتشم.
«ویو ا/ت»
با الارم گوشیم ساعت ۸ از خواب بیدار شدم. کنارمو دیدم اما تهیونگ رفته بود. این چند وقت خیلی کار داره.
از روی تخت بلند شدم و با دل درد کمی مواجه شدم. بیخیال شدمو کارای لازمو انجام دادمو اماده شدم و به سمت شرکت حرکت کردم.
وقتی رسیدم به همه سلام دادم و وارد اتاق کارم شدم.
+هییی
اینجا چقدر پرونده هستتت،،یعنی باید همه اینارو بررسی کنم؟
بیخیال شدم و رفتم پشت میز کارم و شروع کردم به بررسی پرونده ها.
(سه ساعت بعد)
تق تق تق
+بفرمایین
_اوه سلام بیب
+سلامم
_زیاد وقت ندارم لطفا این ۱۲ تا پرونده هم بررسی کن
+هفف خیله خب
_مرسی فعلا
+فعلا
بازم بدون توجه به ساعت شروع به کارم کردم.
پرونده اول بررسی شد.
پرونده دوم
پرونده سوم
پرونده چهارم و...
(دو ساعت بعد)
عاییی خدا کمرمم
وای ساعت تازه دو ظهره.
دلمم خیلی درد میکنه. بخاطر همین از اتاقم اومدم بیرون و رفتم تو اتاق تهیونگ.
+تـ...تهیونگ
(داشت با تلفن حرف میزد و با دیدن من به پرونده های روی میزش اشاره کرد. ولی من حالم خوب نیست میخوام برم خونه)
خیلی بیخیال پرونده هارو برداشتم و اومدم تو اتاقم و با حال بدم شروع کردم به بررسی پرونده ها.
(دو ساعت بعد)
دیگه واقعا حالم خوب نبود. از پشت میز کارم اومدم بیرون و رفتم که یه قهوه واسه خودم درست کنم که حس کردم یکی داره بهم نزدیک میشه.
_بیب
+وای ترسیدم
_چرا بهم نگفتی
+چیو
_اینکه حالت خوب نیست.
+خـ..خب مـ..ـن میخواستم بهت بگم و..لی
_تو پر..یو..د شدی
+چی؟
_لباست...
+وای نههه
_بیا اینجا فرار نکنننن،،چرا خجالت میکشی از من
+خـ..ـب
_(بغلت میکنهههه و موهاتو میده پشت گوشت)
معذرت میخوام خیلی کار ریختم روی سرت
الانم میدونم درد داری پس برو خونه و لازم نیست این هفته بیای سرکار.
+واقعاا
_اره
+مرسییی
پایاننننن:))
۱۳.۸k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.