اکازا.پارت۵(عشق بچگی)

اسمش کوکوشیبو بود!
وقتی روی زمین فرود اومدیم یکم عقب رفتم و گفتم: چی میخوای.
کوکوشیبو:دو راه داری.یا به شیطان تبدیل شو و با من قوی تر شو تا عضو کیزوکی بشی و تا ابد زنده بمونی یا... میتونی همین الان تسلیم شی تا از صحنه ی روزگار حذفت کنم!
آت:*لبخند شیطانی*ترجیح میدم زنده بمونم تا تسلیم شم.
کوکوشیبو: بهت خونمو میدم تا ببینم تصمیم ارباب چیه.
آت: ارباب؟
کوکوشیبو: اره ارباب.موزان ساما رئیس کل شیاطینه و بیش از ۱٠٠٠سال سن داره.
به همراه کوکوشیبو راه افتادم و به سمت جایی که شیاطین بهش میگن قلعه بی نهایت راه افتادم. توی راه کوکوشیبو گفت: پیش موزان ساما هیچ حرفی نزن. وقتی علامتم رو دیدی تنظیم کن. هیچ حرکت ناگهانی ای نکن. اگه موزان ساما سوالی ازت پرسیدن حرف کوتاه و منطقی مثل بله و خیر یا احتمالا رو بده.اگه تخریبت کرد یا گفت خیلی ضعیفی و از ادم ها خوشم نمیاد چیزی نگو یا بگو شما درست میگین.موزان ساما به هیچ کس اجازه ی صحبت ناگهانی نمیده پس یهو حرف نزن. موزان ساما میتونه ذهن شیاطین رو بخونه ولی انسان ها رو نه پس از این نظر خیالت راحت باشه.
یهو کوکوشیبو وایستاد و گفتم: چیزی شده؟
کوکوشیبو گفت.....


من میرم لباسامو مرتب کنم و گوشیمو بزنم شارژ الان میام پارت بعد رو میدم پس فعلا تو پیجم یکم بچرخین تا من بیام😂سیونارا😊