(تیمار عاشق)
P2
منم همرا با بقیه رفتم طبقه ی پایین
.
جلوی در ورودی شلوغ بود ، خودمو از لای جمعیت رد کردم
بیرون در ورودی یه ون پلیس بود
با ۱۴ ، ۱۵ تا پلیس دورش .
در ون باز شد و دوتا پلیس داشتن همون قاتله رو از ماشین پیاده میکردن (استایل جیمین👄☺)
چشماشو و دستاشو بسته بودن و داشتن میاوردنش داخل
پلیس: لطفا برید کنار
همه رفتن و کنار وایسادن و پلیس ها اونو بردنش طبقه بالا به اتاق ۱۳
منم کنار دیوار وایساده بودم لیوان آبی که دستم بود و سر میکشیدم
استرس داشتم چون من تا حالا با همچین مریض هایی سر و کله نداشتم و اصلا نمیدونستم باید چی کار کنم
*که دیدم مدیر جانگ از اتاقش اومد بیرون *
جانگ: چرا وایسادی برو طبقه بالا ....پلیس ها کارشون تموم شد تو باید بری پیشش
ات: اما.....من واقعا نمیتونم
جانگ: حرف نباشه اگه میخوای کنار بکشی من کلا تورو اخراج میکنم
ات: من تاحالا بیمار های اینطوری رو درمان نکردم .....نمیدونم باید چی کار کنم
جانگ: روز های اول همینو میگفتی ....ولی ازپس همشون بر اومدی ....اینم من میدونم که حتما میتونی ..
...حالا هم برو
*آسانسور پر بود برای همین از پله ها آروم رفتم بالا تا به طبقه ی دوم رسیدم *
جلوی اتاق ۱۳ همون دوتا پلی ها وایساده بودن
تا منو دیدن یکیشون گفت: شما دکتر شین؟
ات: بله
پلیس: بری داخل.....اگه مشکلی پیش اومد مارو صدا کنید سریع
ات: حتما
*و بعد آروم دسته در رو کشیدم و رفتم داخل ، که دیدم روی تخت نشته و هنوز چشما و دستاش بسته بود
وقتی وارد اتاق شدم سرشو برگردوند سمت من
جیمین: بیا دستامو باز کن ...درد گرفتن
ات: من.....من....دکترتم ....کیم ...ات
جیمین : ......
*رفتم سمت میز و مدارک و گذاشتم روی میز
ات: خب ....بیا شروع کنیم
جیمین : اول بیا چشمامو باز کن
ات: من ....من ....باز کنم
جیمین : بیا کاریت ندارم
*آروم رفتم سمتش و چشماشو باز کردم *
منم همرا با بقیه رفتم طبقه ی پایین
.
جلوی در ورودی شلوغ بود ، خودمو از لای جمعیت رد کردم
بیرون در ورودی یه ون پلیس بود
با ۱۴ ، ۱۵ تا پلیس دورش .
در ون باز شد و دوتا پلیس داشتن همون قاتله رو از ماشین پیاده میکردن (استایل جیمین👄☺)
چشماشو و دستاشو بسته بودن و داشتن میاوردنش داخل
پلیس: لطفا برید کنار
همه رفتن و کنار وایسادن و پلیس ها اونو بردنش طبقه بالا به اتاق ۱۳
منم کنار دیوار وایساده بودم لیوان آبی که دستم بود و سر میکشیدم
استرس داشتم چون من تا حالا با همچین مریض هایی سر و کله نداشتم و اصلا نمیدونستم باید چی کار کنم
*که دیدم مدیر جانگ از اتاقش اومد بیرون *
جانگ: چرا وایسادی برو طبقه بالا ....پلیس ها کارشون تموم شد تو باید بری پیشش
ات: اما.....من واقعا نمیتونم
جانگ: حرف نباشه اگه میخوای کنار بکشی من کلا تورو اخراج میکنم
ات: من تاحالا بیمار های اینطوری رو درمان نکردم .....نمیدونم باید چی کار کنم
جانگ: روز های اول همینو میگفتی ....ولی ازپس همشون بر اومدی ....اینم من میدونم که حتما میتونی ..
...حالا هم برو
*آسانسور پر بود برای همین از پله ها آروم رفتم بالا تا به طبقه ی دوم رسیدم *
جلوی اتاق ۱۳ همون دوتا پلی ها وایساده بودن
تا منو دیدن یکیشون گفت: شما دکتر شین؟
ات: بله
پلیس: بری داخل.....اگه مشکلی پیش اومد مارو صدا کنید سریع
ات: حتما
*و بعد آروم دسته در رو کشیدم و رفتم داخل ، که دیدم روی تخت نشته و هنوز چشما و دستاش بسته بود
وقتی وارد اتاق شدم سرشو برگردوند سمت من
جیمین: بیا دستامو باز کن ...درد گرفتن
ات: من.....من....دکترتم ....کیم ...ات
جیمین : ......
*رفتم سمت میز و مدارک و گذاشتم روی میز
ات: خب ....بیا شروع کنیم
جیمین : اول بیا چشمامو باز کن
ات: من ....من ....باز کنم
جیمین : بیا کاریت ندارم
*آروم رفتم سمتش و چشماشو باز کردم *
۱۶.۰k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.